کاش افتادنم از چشم های تو توجیه می شد
احساس تنهایی و دلتنگی دارم.
هم سایه ی من ، تو ، او مدتی ست
جدا شده و دیگر همسایه نیست
سایه ی همسایه از سر ما کوتاه شده
قبلن سایه اش تمام حیاطمان را می گرفت و سایه بانی بود برای تابستان های گرم هنگام بازی
حالا با جدا شدن از هم ، سایه اش دیگر به حیاطمان نمی رسد و حیات ما را مختل کرده است
همس آیه ( فرهاد کریمی)
-----------------------------------
دلم نمی خواهد دیگر هیچ حرفی بزنم .هیچ نقته ای در سرم نیست . هیچ حرفی در یادم .
هیچ هیچی در هیچم . جای واقعی حرفها را فراموشیدم :
حرف اول ج بود یا ر یا ش یا ی یا م یا ب یا ن یا ف یا ک یا غ یا چ یا ا یا و یا هه دو چشمه یا بی چشم
را دارم سایه ام دوست مثل خودم . تنها فکر نیستم سایه ام با . نمی ماند می شود وقت هر ظهر سایه ام .
دلتنگ خیلی می شوم .احساس تا همین ظهر ها همیشه خاطر نکنم شب ها دلتنگ مثل به می خوابم با باید بزنم
اه حرفی نمی زنم ، همه چیز بدجوری قر وقاطی پاطی شده
بهتر است کمی بخوابم شاید یادم دم یا بیاید یادم.
میخوابم وبیدار می شوم نمی شوم
حرف اول یادم یا اینکه اول حرف نمیدانم ( فرهاد کریمی)
--------------------------------------------------
سالهای زیادی را پشت سر گذاشته ام
که هر کدام نام یک حیوان را یدک می کشیدند
اما فقط سال تنهایی تمام نمی شد
از هر حیوانی زبان نفهم تر بود ( میلاد تهرانی - کتاب گیلاس ابی )