تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

بایگانی

ابلوموف

يكشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۳۴ ب.ظ
نمیدونم شما چطوری کتاب میخونید من گاهی انچنان شیفته شخصیت های داستان میشم که جزیی از زندگیم میشن 
وابستگی و عادت به هر چیزی  خوب نیست ولی بخاطر تحمل درد و بیماری تنها راه، خوندن کتاب 
برای کسی که هفت سال از بهترین سالهای جوونیش رو مجبور  بوده تو بیمارستان های مختلف بستری بشه و بیماری باعث ایجاد محدودیت هایی شده فقط یک راه وجود داره ، خوندن کتاب و غلبه بر محدودیت هاش از این طریق 
ا 
یکی از راه حل ها ساختن یه دنیای خیالی از شخصیت های کتابهایی که تا الان خوندم 
خیلی جالبه که تو دنیای خیالیت نویسنده ها وشخصیت های داستان هاشون حضور دارن  برای هیچ کدوم از ما امکان دیدن نویسنده های مورد علاقمون وجود نداره حتی نمیتونیم خیلی از نویسنده های متوفا رو ببینیم ولی من تو دنیای خیالیم با اونا زندگی میکنم باهم مهمونی میریم ، تو مهمونیام حضور دارن و  حتی وقتی بیمارستان بستری میشم به دیدنم میان وساعتها برام کتاب میخونن یا باهم صحبت میکنیم  باهم عکس یادگاری داریم و....
این مقدمه رو گفتم که بگم یکی از اون شخصیت های داستانی که خیلی دوستش دارم و بهتره بگم عاشقش شدم ایلیا ایلیچ آبلوموف دوست داشتنی 
از گنچاروف بخاطر خلق همیچن اثر ی سپاسگذارم و در گوشتون بگم که جوری عاشقش شدم که نمیتونم جای خالیش رو بین کتابای کتابخونم ببینم
مدتی ابلوموف رو از کتابخونه محل امانت گرفته بودم شبا  بعد خوندنش کتاب رو بغل میگرفتم و میخوابیدم :)) اغلب ترجیح میدم شب و در سکوت مطلق کتاب بخونم اونوقته که زندگی خیالیم شروع میشه و سرم پر میشه از هیاهوی یه زندگی خود خواسته شیرین 
یکبار وقتی دوازده سالم بود این تجربه عاشقانه رو از سر گذروندم عشق نامتعارف به کتاب آوای وحش و شخصیت اصلی داستان که سگی بنام بوگ بود ، کتاب رو از خودم جدا نمیکردم میخوندم و کتاب بغل میخوابیدم 
برای بار دوم که به کتابخونه رفتم و خواستم آبلوموف رو امانت بگیرم کتابدار گفت نیست ، کسی امانت برده پس نیاورده جوری غصه دار شدم که به خودم میگفتم ای کاش پیش خودم نگهش میداشتم اگه به دستم برسه دیگه نمیتونن ازم جداش کنن
یکی دوبار هم تصمیم گرفتم بخرمش اما بدلیل قیمت بالاش منصرف شدم 
به هر حال خیلی دلم برای ابلوموف تنگ میشه و خدا خدا میکنم به یه طریقی ابلوموف وارد قفسه های کتابخونم بشه 
امسال اولین حقوقی که گرفتم حتما ابلوموف رو میخرم تا از درد دوریش خلاص بشم:)))
یه جورایی نسبت بهش تعصب دارم و دلم براش تنگ میشه 
نمیدونم پست خل  گور به گوری من یادتونه یا نه این جور خیالبافی یکی از ویژگی های بارز یه خل گور به گوریه گفته بودم هر نوع خیالپرداری هم شامل حال این مدل خل بودن نمیشه یه خل گور به گوری از شیوه های غیر معمولی برای خیالپردازی استفاده میکنه که یه جوری سختی های زندگیش رو فراموش کنه این یادداشت  یه نمونه از تخیلات  رییس اتحادیه خل های گور به گوری  که هیچ کسی تا بحال ازش مطلع نبوده 

تو دنیای خیالیم علاوه بر نویسنده ها وشخصیت های کتابها ادمهای خیالی هم وجود دارن که ساخته پرداخته ذهن خودم هستن موجوداتی سایه مانند که نه صورتی دارند ونه شخصیت و اسمی ، دوستانی که بسته به حال و احوالم همیشه کنارم هستن  موجوداتی که بعد از مرگ مادرم وقتی دختر بچه ده ساله ای بودم کم کم از گوشه دیوار اتاق پذیرایی خونه قدیمی موجودیت خودشون رو اعلام کردن ووقت دلتنگی و غصه دار بودنم دلداریم میدادن دوستانی که تا الان هر وقت بهشون احتیاج داشتم حضور داشتن 
 
عقلم سر جاشه حالمم خوبه فقط بجای اینکه برای فرار از دردام برم معتاد بشم ترجیح دادم تو دنیای خیالیم زندگی کنم مدیونید اگه فکر کنید دیوونه شدم :))) جاتون خیلی خالیه اینجا شاید یه روزی علم اونقدر پیشرفت کرد که ادما بتونن وارد دنیای خیالی هم بشن البته هر کسی رو راه نمیدم باید از هفت خوان رستم بگذرید گفته باشم 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۷/۰۲
خورشید جاودان

نظرات  (۲)

یعنی منم اگه مثل آبلوموف یه جیره‌ی ماهانه داشتم و یه ملک و املاکی دستم بود مطمعنم همون روند ایلیا ایلیچ رو ادامه میدادم و با این تفاوت که یه کمی بیشتر از زندگیم لذت میبردم نه اینکه مثل اون فقط توی رختخواب باشم. بهرحال زندگیش خوب و تا حدودی اعصاب خورد کنه چون خیلی ساده‌لوح و بی عرضه‌س.
من زیاد با شخصیتهای کتاب درگیر نمیشم بیشتر قاطی شخصیتهای فیلمها میشم. مثل راسل کرو توی گلادیاتور و ذهن زیبا. یا شخصیت فیلم her یا لئون توی فیلم حرفه‌ای و یا حتا شخصیت دخترانه امیلی...
پاسخ:
خب من خیلی فیلم نمی بینم 
ولی تا دلت بخواد تو کتابها غرق میشم
کاملا با شما موافقم زندگیش کمی اعصاب خورد کنه 
ولی من خیلی دوستش دارم
 کتاب بالینی من "صد سال تنهایی" یه؛ مدام بهش برمیگردم و دوره  اش میکنم؛ اساسا بیشتر قسمت هاشو حفظم؛ پس فکر نکن خیلی عجیب و غریبی!!!!
پاسخ:
این کتاب رو نخوندم 
کی گفته من عجیب غریبم :)))
خیلیم نرمال و عادیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی