دنیای ادمهای زورگو
برای اولین بار تو عمرم از زندگی کردن خسته شدم
دلم میخواد هر چی فحش بلدم نثار این زندگی نکبت کنم خیلی اشغال هر چی بیشتر صبوری می کنی بیشتر له و لورده ات میکنه
امیدوارم این حس هم مثل بقیه حس های بدم زود گذر باشه و به سرعت برق و باد بره پی کارش من تحمل ندارم مدت زیادی غمگین باشم
راستش فیلمی که کتاب دوست اینبار وبلاگش معرفی کرد بر خلاف فیلم های دیگه اش باعث بهم ریختگیم شد یه پنج دقیقه ای تلخ
مثل همیشه لینکش رو میگذارم اینجا و از حس و حالم می نویسم تا خشمم تخلیه بشه
شایدم بغض کنم و برم یه گوشه ای که کسی اشکمو نبینه گریه کنم، یه راه حل دیگه هم خوردن یه پروپرانول بیست و بی خیالی طی کردن فیلم رو از اینجا ببینید
چرا از غم و غصه ام بگم اه اصلا ولش کن سکوت و سکوت و سکوت
خبر خوب اینکه بالاخره دار المجانین و همسایه ها به دستم رسید زهرا جون بهم هدیه داد و قراره وقتی ترک سرم خوب بشه واجازه داشته باشم خودمو سر حد مرگ خسته کنم بخونمشون
قرار بود خشمم رو با نوشتن تخلیه کنم ولی نشد چون نمیدونم از کجا شروع کنم