سه
امروز می تونه یه روز خوب باشه به چند دلیل کوچیک و خیلی پیش پا افتاده که هر روز تو زندگی های همگی ما پیش میاد ولی براحتی از کنارش میگذریم
1- با برادرزاده جانمان آگا پولیا ( اقا پوریا) یه بازی پسرونه درست حسابی کردم جوری که از کت و کول افتادم کشتی جانانه، عمه در نقش اسب ، بدو بدو و کلی ورجه ورجه ای که فقط می تونی با یه پسر بچه سه ساله پر انرژی تجربش کنی پسرکی که بعد اون همه بازی هم بیکار ننشست وصورت عمه رو با رژ نگاشی ( نقاشی ) کرد و حسابی به عمه اش خندید
2- این پسرک رو فرستادیم خونه اون یکی بابا جونش تا عمه بتونه کاردستی های مربوط به کتابخونه مدرسه اش رو درست کنه من عاشق کاردستی هستم با خلق کردن حس زنده بودن دارم اینم دومین اتفاق خوب که مربوط به کتاب و کتابخونی
3- بالاخره به دومین ارزوی قبل مرگم هم رسیدم اونم ساختن عروسک شازده کوچولو بود خب خیلی از عروسک سازهای حرفه ای تا بحال شازده رو خلق کردن ولی بقول زهرا شازده کوچولو خورشید ساز میخنده وشاده در حالیکه شازده کوچولو غمگینه و منم در جوابش گفتم کدوم کار من شبیه آدمیزاده که عروسک ساختنم باشه :))اگه عکس رو ببینید بهتر متوجه میشید
گفته بودم قراره اینجا برگرده به روال سابق این اولین قدم
تا یادم نرفته دیروز پنج شنبه اولین جلسه کلاس تقویتی شاگردای ضعیفم بود وقتی جواب میدادن کلی ذوق می کردم و جایزه این همه تلاششون ستاره هایی بود که جلو اسمشون توی تابلو تشویقی زدم تا به جایزه بزرگه نزدیک تر بشن و اونا هم کلی ذوق کردن
این همه اتفاق خوب کافیه که کل هفته ات رو بسازه
خدایا شکرت
زندگی را همین خوشی های کوچک پیش می برند دیگر!
شازده کوچولوت رو دوست داشتم، ازش برای بچه ها گفتی؟
معلم ها در علاقمند کردن بچه ها به کتابخوانی نقش حیاتی دارند ... معلم امسال پسر کوچکم در این زمینه واقعا موفق است.