تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

بایگانی

بیست وهشت

يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۴۵ ب.ظ

مامانی من خیلی دختر لوسی بودم همیشه باید موقع غذا خوردن حتی اگه سیر بودی سر سفره روبرو می نشستی تا غذا میخوردم وقتی میرفتی اهواز دکتر اون روز تا برمیگشتی لب به غذا نمیزدم 

هفته هایی که شیفت صبح بودم با وجود درد بلند میشدی و عاشقانه ترین نون پنیر دنیا رو میگذاشتی همیشه نگران خورد و خوراکم بودی کیفمو چک میکردی که توش خوراکی باشه ضعف نکنم زنگ میزدی بهم مامان تغذیه ات رو خوردی ؟ داروهات فراموش نشه  حالا کی فردا صبح بشینه روبروم تا صبحانه بخورم؟ 

خیالت راحت قول میدم به زور هم که شده غذا بخورم راستی امشب بعد دور روز شام خوردم تا تو خوشحال بشی فکر نکنی اشک نمیریزم ناراحت نیستما بهم نگی دختر سنگدلا خب چه کنم خودت که خصلتمو میدونی اخرین باری که گریه کردم وقتی بود مامان زینب غرق شده بود بعدش دیگه کم گریه ام می گرفت 

الهی قربونت بشم دورت بگردم خوبه که دیگه درد نمیکشی خوبه که حالت خوبه راستی به بابا سلام برسون خیلی دلم براتون تنگ شده مامان ولی تحمل میکنم تا منم بیام پیشتون

مامان فقط یه گله دارم از این به بعد با کی برم بیمارستان 

چرا رفتی نموندی کمکم کنی دور جدید درمانم تموم بشه خب شاید خوب میشدم 

هرچند تو ده دقیقه هم نمیتونستی دوری بابا رو تحمل کنی تو زندگی بعدیتون اگه بهم رسیدین جون من به بابا بگو داروهاشو سر وقت بخوره که عصبانی نشی ازش 

مامان اگر تو اون دنیا بابا شنواییش رو بدست اورد بهش بگو بیاد تو خوابم یه دل سیر پدر دختری باهاش حرف بزنم باشه ،می گی بهش ؟

خلاصه حرف همیشگیم حالا که من نیستم بچه های خوبی باشین  و مراقب هم باشین قربونتون بشم زود میام پیشتون 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۱/۲۶
خورشید جاودان

نظرات  (۱)

ببار ای بارون... ببار...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی