تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

بایگانی

بیست و هفت

يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۴۸ ب.ظ
باز مثل شش ماه پیش که بابا رفت نه از گریه خبری هست نه عزاداری باز چپیدم تو اتاق بین کتابام باز کاردستی باز حس نفرت و حسادت 
بدجور دلتنگتم پری خاتون 
یادته بهت میگفتم نمیدونم چرا با این همه درد و مرض  من سکته نمیکنم ؟ باخنده میگفتی خب حرف نزن ، جیغ و داد نزن و تو خودت بریز حتما سکته میکنی ولی خیال نکن راحت می میریا ناقص میشی می افتی رو دست من . با اینکه مامان واقعیم نبودی ولی اونقدر دوستت داشتم که نخوام عذابت بدم و زود می خندیدم و می گفتم خب حالا یه چیزی گفتم مرگ تدریجی نمیخوام عذابتم نمیدم بیخیالش
وقتی بابا رفت تو بودی ، موندم و بخاطر تو تمام سختی ها رو به جون خریدم 
حالا دیگه کسی نیست که بخاطرش این حجم زیاد درد و رنج و تحمل کنم پس سکوت میکنم ، گریه نمیکنم و جیغ و داد بی جیغ و داد و همه چی رو تو دل خودم می ریزم شاید بیام پیشتون 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۱/۲۶
خورشید جاودان

نظرات  (۵)

خیلی سخته این حستون:(
پاسخ:
میدونم اینم میگذره ولی چطوری خدا میدونه
ان شاالله پایان شب سیه، سپید است! شک نکنید
منم خیلی سختی کشیدم
پاسخ:
دیگه سپید نشه باید از خودش خجالت بکشه ادمی از دار دنیا یه مامان داره یه بابا حالا اونام نیستن 

خورشید...
چقدر تلخی دیدی تو زندگیت تو دختر...
چقدر...
خورشید... چقدر قوی ای تو دختر...
...
...
پاسخ:
نمیدونم قوی هستم یا نه واقعاونمیدونم
۲۸ فروردين ۹۷ ، ۱۷:۰۹ میله بدون پرچم
چه می‌توان گفت... امیدوارم صبرتان افزون‌تر از پیش باشد.
پاسخ:
امیدوارم 
حقیقتا متاسفم ... امیدوارم دیگر غم نبینی.
پاسخ:
ممنونم سحر جان ولی زندگی من انگار قرار قسمت غم انگیز داستان باشه بعید میدونم دیگه غمی توش نباشه ولی بازهم امیدوارم نباشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی