سی و سه
دوشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۶:۰۲ ب.ظ
امروز رفتم دهیاری روستای محل کارم و باهاشون راجع به ساخت کتابخونه صحبت کردم جناب دهیار گفتن که یه زمین و مجوز ساخت ساختمان چند منظوره رو گرفتن ولی هم محل زمین خیلی پرت و دور افتاده بود هم ساخت ساختمان زمان بر از ایشون خواستم که اتاقی یا کانکسی در اختیارمون بگذارند که وسط روستا باشه بقیش با خودمون فقط یه مکان مناسب میخوایم
گفتم ما در حال جمع اوری کتاب و منابع مالی هستیم و تقریبا اماده هستیم ایشون گفتن باید بری بخشداری و از بخشدار نامه بگیری اگر بخشدار جواب مثبت داد که حتما استقبال میکنه ما همه جوره میتونیم کمک کنیم و من بیصبرانه منتظرم فردا برسه و برم بخشداری تا قبل از ماه رمضون حداقل اون قدم بزرگ و جدی تر از جمع آوری کتاب رو برداریم
اگر کمک اسمای عزیزم نبود شاید کار خیلی سخت تر پیش میرفت ولی به لطف خدا انشالله تا خرداد ماه روستای محروم محل کارم دارای کتابخونه میشه
این بین یه اتفاق خیلی خوب دیگه هم افتاد به دوستی که خبرنگار ورزشی و عکاس هستن پیام دادم اطلاع رسانی کنه تا جمع اوری کتاب سریع تر انجام بشه ایشون از من خواستن که تو پروژه ی عکاسی رایگان از کودکان معلول در فضای باز هم کمکش کنم و اینطوری بود که من درگیر دو پروژه حال خوب کن شدم که هم کلی وقتمو میگیره و هم اجازه نمیده فکرهای مزخرف و درگیری های ذهنی من رو از پا دربیاره و از همه مهمتر دایره ی روابط اجتماعی و دوستانه ام گسترده تر میشه
و دیگه به تنهاییم فکر نمیکنم
مطمعنم مامان بابا هم خوشحال هستن و خیالشون از بابت من راحته
۹۷/۰۲/۱۰