تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

بایگانی

زندگی و مرگ

سه شنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۳۳ ب.ظ

شقایق نوه ی دختر دایی بابامه 

من نه خودش رو دیدم نه یادم میاد مامانش کدوم دختر دختردایی بابامه

تصادف کرد و فوت کرد 

اعضای بدنش رو اهدا کردن 

و من با بی رحمی تمام دارم به این فکر میکنم خوش بحال اونایی که اعضای این دختر ۲۵ ساله رو دریافت کردن و برخلاف من حداقل میتونن بیشتر زندگی کنن

نمیدونم حسرت یا بی رحمی؟

حالا بنفشه مامان شقایق همه امید به زندگیش رو از دست داده و عزا دار دخترشه دختری که برای بزرگ کردنش سختی های زیادی کشیده ولی من نمیتونم به چیزی جز اعضای پیوندی فکر کنم 

فرانی و زویی رو دست میگیرم تا خودم رو از شر این حسرت و عذاب وجدان راحت کنم 

باور کنید برای اون ادما خوشحالم و برای بنفشه ناراحت ولی اون حسرت دست خودم نیست


خیلی مسخره است که زندگی عده ای به مرگ دیگران وابسته است

و مسخره تر از اون امیدی که به بهبودی دارم بهتره بگم هنوز منتظر معجزه هستم 

یاشاید منتظر مرگ کسی 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۷/۱۰
خورشید جاودان

نظرات  (۱)

۱۱ مهر ۹۷ ، ۰۷:۴۱ هالی هیمنه
حقیقتاً گاهی زندگی خیلی پر تناقض میشه. یا شاید هم همیشه همینطور بوده باشه، ولی بعضی وقت‌ها خیلی ملموس‌تر میشه احساسش کرد.
پاسخ:
برای من بعد از دو دوره بیماری سخت این مدل تناقض وجود داشته
جایی که از سلامتی رفقا واقعا خوشحال بودم و هستم ولی حسرت سلامتی نداشته خودم هم بوده 
تناقضه برا من دیگه عادی شده

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی