احیا _زندگی
دوسال و نیمه که تو حوزه عروسکهای بومی جنوب فعالم با رفتارهایی مواجه شدم که باعث شده به حدی بیزار بشم که کار و بگذارم کنار و عطاش رو به لقاش ببخشم
کاری که هیچ منفعتی نداره و فقط بر اساس علاقه انجام میشه
اصل ماجرا اینه که با ادمهایی روبرو میشیم که اونقدر انحصار طلب هستن و دنبال منافع شخصی که نمیتونن این حرف ساده که عروسکهای بومی برای یک ملت و فرهنگ بزرگ هستند رو درک کنند
ما مالک عروسکهای بومی نیستیم که بخوایم بگیم مال من ، شهر من ، خانواده من بلکه میراث دار یک امانت از گذشتگان هستیم که فقط باید احیا و معرفی بشن و اثری برای ایندگان باشند
از لحاظ در امد هم هیچ نفعی ندارند چون در رقابت با عروسکهای مدرن اصلا منبع مالی خوبی نیستند
واقعا حالم بهم میخوره از این همه انحصار طلبی هرچی سعی میکنم این جریان رو درک کنم واقعا ناتوانم
از طرفی اونقدر تخریب کردن تهمت زدن و اراجیف گفتن که فرار رو به قرار ترجیح دادم
دنیاشون ارزونی خودشون من یکی نمیتونم بین این ادما دوام بیارم و حال دلم خوب باشه چند وقتیه به خودم میگم اینجور ادما با اسم و رسم و حتی دو قرون پول بیشتر به کجا میخوان برسن که تهمت می زنن
آدمها سیری ناپذیرن
توی پول ، شهرت، حرص و طمع و ...
تعامل با آدما کفش آهنین میخواد. که من فکر میکنم تو داری.