تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

بایگانی

عمو

يكشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۹، ۰۳:۵۴ ب.ظ

عمو کریمم هم امروز رفت پیش عمو مجید و بابام 

امروز که خبر مرگ عمو کریمم رو شنیدم به یک چیز فکر کردم اونم این که چطور عموم تونست تا الان خودش رو جوری حفظ کنه که کسی نفهمه گرایش سیاسیش چی بوده با اینکه مجبور به ترک خانواده اش ولی عمو مجیدم دهه ۶۰ اعدام شد 

بر خلاف این دو عموی خدا بیامرز  کله خرابم نهایت حواس جمعی بین سه پسر دایه برای بابای خدا بیامرزم بود یادمه مامانم به شوخی میگفت بابات ترسو بود نه تظاهرات می رفت نه کاری میکرد همیشه هم با دوتا برادراش درگیر بود که عاقبت خوشی نداره فعالیتهاشون  

خب راستم میگفت یکیشون جوونمرگ شد و اون یکی اواره و تو غربت هم مرد

بابام راست میگفت برای کی؟ برای خلقی که الان شدن قوم الظالمین 

عمو مجیدم همیشه نقش پررنگی تو زندگیم داشت  بعد رفتنش عمو کریمم شد رفیقم  ولی خب اخلاق خاص خودش رو داشت  وقتی رفت سال ۶۸ بود اینقدر دور بود که نمی شد ببینمش یکبار ۱۵ سالگی دیدمش تا الان که خبر مرگش رو شنیدم  خیلی درد ناکه که تصویر کمرنگی ازش دارم 

تنها عکسی که ازش دارم عکس مربوط به عروسی مامان بابامه انگار با رفتنش همه اثارش ناپدید شدهم تصویر ذهنی که ازش داشتم هم کتاباش هم نوارهاش

 

 

سیاست خانواده ما رو از هم پاشید بچه های دایه رو اواره کرد بخاطر همین وقتی دانشگاه قبول شدم بابام اولین چیزی که گفت این بود سرت رو می اندازی پایین کور و کر میشی فقط درس میخونی

 

 

 

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۰۶/۱۶
خورشید جاودان

نظرات  (۱)

عزیزم... 😕

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی