تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

بایگانی

۲۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۸خرداد

دلتنگشم 

پارسال مرداد ماه روز میلادش  مهمونش بودم برای اولین بار  دعوتم کرد خونش 

سی وپنج سال سعادت دیدارش رو نداشتم ، همه چی برام یه حسرت عمیق بود ...

اما بالاخره طلبید و من سه روز  رویایی رو کنارش گذروندم

امسال هم با تمام وجودم میخوام باز مهمون خونش بشم








خورشید جاودان
۲۷خرداد

برای ستایش تو

همین کلمات روز مره کافی است

همین که کجا می روی .. دلتنگم

همین گل و سنگریزه  کافی است 

تا از تو بتی بسازم ....


شمس لنگرودی

عنوان از کتاب دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم گرفته شده ( از سری خط خطی های نصف شبی)


خورشید جاودان
۲۷خرداد

خورشید جاودان
۲۶خرداد

 ای خواجه چه جویی  زشب قدر نشانی 

هر شب ، شب قدر است اگر قدر بدانی ..

جامی


دست خودم نیست واقعا میگم دست خودم نیست تحمل ادمهای تک بعدی برام سخته ، تحمل دین اونجوری که به خوردمون دادن سخته ، تحمل اینکه هر چی گفتن چشمُ گوش بسته بپذیریم سخته ، حتی پذیرش خدایی که از بچگی تو ذهنمون ساختن سخته 

خاله ام  میگه تو یاغی یه روح جستجوگر داری که خودش باید به نتیجه برسه 

نمیدونم چرا شب قدر یا ایام مناسبتی بیشتر از هر روز دیگه بهم می ریزم هزاران سوال تو ذهنم  میاد مدام دچار مقایسه کردن می شم  و تهش به هیچ نتیجه ای نمی رسم جز اینکه خدا و اسلام خودمُ داشته باشم  وبگذارم بقیه راحت باشن هر چند بقیه نمی گذارن ادم راحت باشه

کاش  تو ذهنم بمونه که همه روزا وشبای خدا می تونه به عزیزی شبهای قدر باشه کاش یاد بگیرم تو همه ی روزا وشبای خدا هم میشه قران به سر گرفت و الهی العفو گفت 

کاش تو ذهنم بمونه دعای جوشن کبیر رو میشه بقیه روزا وشبای سال خوند و کاش تو ذهنم بمونه گناه نکردن تو طول سال خیلی بهتر از اینه که کل سال هر غلطی دلم خواست بکنم به امید شبهای قدر 

بخدا تو این سه شب هیچ معجزه ای تو زمینه ی بخشش پیش نمیاد اینو به جرات می تونم بگم چون خدا به بقیه روزا  شبامون هم توجه میکنه 

بقول پوریا اعمالتو کل سال انجام بده و شب قدر دعا کن سرنوشت سال آیندت خوب رقم بخوره  ولی ما عادت کردیم به زندگی کلیشه ای ، دوست نداریم باورهامون ترک بخوره ، از تلنگر خوردن بدمون میاد وفوری جبهه گیری میکنیم 

 بچه بودم تا بیست و دوسالگی هر وقت مضطرب می شدم ناخن می جویدم بدون اینکه خودم متوجه باشم یه کار روتین وعادی که هر روز انجامش میدادم وقتی به خودم اومدم که کارم غلطه و تصمیم گرفتم ترکش کنم پوستم کنده شد چون مدام باید حواسم می بود که انجامش ندم و انجام ندادنش  برام عادت بشه  و خیلی وقتها از دستم در می رفت و بار انگشت به دهان بودم شاید مثال بی ربطی باشه اما میخوام بگم  گناه کردن هم مثل ناخن جویدن سالها باهاش خو گرفتیم و انجامش برامون عادت شده ،  فرض میکنیم  تو این سه شب بخشیده شدیم کدوم یک از ما بقیه سال حواسمون هست که تکرارش نکنیم؟ 

  با خودم که تعارف ندارم ، خیلی وقتها حواسم به خودم و رفتارم نیست و کاری رو میکنم که نباید بکنم پس شب قدر برای من هیچ فایده ای نداره چون طول سال دستم خالی بوده ، این سه شب هیچ اتفاقی برام نمی افته چون بقیه روزا وشبای سال  نمره خوبی نگرفتم 

خدای شما رو نمیدونم اما خدای من میگه همه روزا وشبای سال سعی کن به سمت نور وخوبی پیش برو اسلام من میگه خوبی بی قید وشرط 

تا الانم که موفق نشدم  حداقل به اون چیزی که خدا ودینم میگه نزدیک بشم ، نمیدونم چطور بقیه به این راحتی منتظر معجزه هستن تو این سه شب بخشیده بشن و باز روز از نو روزی از نو همون ادمای سابق 





خورشید جاودان
۲۳خرداد

عمو مجید جان سلام 

امیدوارم هر کجا هستین و تو قالب و جسم هر کس یا هر چیزی حالتون خوب باشه 

می دونم اینقدر بین ما فاصله هست که هیچوقت نمی تونم شما رو ببینم ولی اگه باز همون عموی مهربونُ  با حوصله هستید که یه برادرزاده ی کنجکاو داره خواهش میکنم جواب سوالهاش رو ندید ،اصلا حواسش رو پرت کنید سمت زندگی عادی و دغدغه های ادم های معمولی .

خواهش میکنم کتابهاتونُ تا می تونید از دسترسش دور کنید ، جایی پنهان کنید که عقل جن هم نرسه چه برسه دست یه بچه ی کوچیک.

چون با هر کتابی که در اختیارش قرار میدید وسوالی که پاسخگو هستید اون بچه وارد مسیری میشه که تهش تنهایی و دردِ ، الان بچس و نمی فهمه اما وقتی بزرگ شد وتنهایی مثل خورده به جونش افتاد شاکی میشه و شما باید پاسخگو باشید 

درست همون کاری که با من کردید حالا دیگه کسی حرفهامو نمی فهمه ، اونقدر تنهام که خودمُ در آغوش می گیرم و دلداری میدم

بچه هم بودم شما واقاجون اجازه میدادین وارد بحث هاتون بشم وبقول مادر جون حرفهای گنده تر از سنم بزنم، همون موقع هم حرف من عروسک بازی نبود دلم میخواست مثل ماهی سیاه کوچولو که قصه اش رو بارها برام تعریف کردی و وقتی رفتم کلاس اول کتابشو بهم هدیه دادی ، دنیای بزرگتر از  برکه ای رو که توش ساکن بودم کشف کنم ولی نمی دونستم خلاف جریان اب شنا کردن چقدر دردناکه 

گاهی  مسیر زندگی ادمها جوری عوض میشه که  غیر قابل تغییر کاش هیچوقت ماهی سیاه کوچولو رو نمی خوندم 

هیچوقت اون حرفهایی که تو جلسه هاتون می زدین نفهمیدم  من کجا و اون حرفا کجا اما وقتی بزرگتر شدم خوب فهمیدم خلق یعنی چه و درد خلق چیه، به شیوه ی شما نه اما به روش خودم تا جایی که تونستم سعی کردم درد خلق رو دوا کنم حتی اگه اون کمک شستن  مقنعه ی همکلاسی یتیمم وبی مقنعه موندن خودمُ کتک خوردن از ناظم بود  اخه منم مثل اون مامان نداشتم 

اون موقع بود که فهمیدم فکر کردن به بقیه دردناکم هست و ممکنه ادمایی مثل خانم ناظم هم پیدا بشن که کتکت بزنن

یادمه  مادر جون  همیشه سر این موضوع با شما درگیر بود میگفت مجید مادر بالای سر این بچه نیست ما باید درست تربیتش کنیم تا شرمنده مادرش نشیم از نظر  مادر جون درست تربیت شدن  یعنی یه زن معمولی مطیع و فرمانبردارشدن بود  بدون هیچ علامت سوالی تو ذهن وچرایی بر زبان

اما شما منُ وارد دنیای شک و تردید کردین  یادمه می گفتید هیچ چیز قطعی تو این دنیا وجود نداره ، می گفتید  کسی که شک نکنه ، سوال نپرسه یه عروسک خیمه شب بازیه که به هر شکلی میشه چرخوندش وبه بازی گرفتش 

همین حرفتون کافی بود که هیچوقت شعله های شک و تردید تو دلم خاموش نشه و هر چیزی رو همینجوری نپذیرم چون نمیخواستم بازیچه دست دیگران بشم 

اما الان از شدت تنهایی به جایی رسیدم که دلم میخواد مثل کسانی بشم که همه چی براشون قطعیه . در دنیاشون همه چی خوب یا بدِ.هیچ سایه روشنی وجود نداره کسانی که برای همه چیز یه تعریف مشخص دارن 

عمو جان نمی دونی چقدر تنهام ...


خورشید جاودان
۲۳خرداد

 از سری خط خطی های نصف شبی 

همه ادمها از نظر من یه نقاشی مخصوص به خودشون دارن ، نقاشی که تو ذهن من شکل میگیره و تقریبا تصور من از اون ادمهاست  گاهی ممکنه با واقعیت  جور بشه گاهی هم صد وهشتاد درجه فرق داره یه جور حدس زدنه  ....

این  خط خطی ها  تصور خودم از خودمه شاید به نظر عجیب بیاد  اما من هم از این قاعده مستثنی نیستم و خودمو در قالب یه سری خط  معرفی میکنم چیزی که هستم و قراره بشم 

یه جور خود معرفی نامه  ... 



خورشید جاودان
۲۲خرداد


چندتا کتاب تو قفسه های کتابخونه این خونه گذاشتم اگه دوست داشتید یه نگاهی بندازید ایام تعطیلات تابستون با هم بخونیم 

باهم لذت ببریم 

کتابهایی که خوندم  لذت بردم ، درصورت تمایل بخونید  ، امیدوارم خوشتون بیادوبه دوستانتون هم معرفی کنید

توضیح نوشت: نوشتم ایام تعطیلات تابستون و اصلا حواسم نبود که همه مثل من معلم نیستن که تعطیل باشن  این توضیح نوشت فقط جنبه اب کردن دل داره :)))) و البته شوخی 

خورشید جاودان
۲۱خرداد

خورشید جاودان
۲۱خرداد



خورشید جاودان
۲۰خرداد


سیاره ی مصلوب زمین 

اگر صدایی داشته باشد 

و کمی نکته سنجی 

می تواند اکنون درباره ی اهانت های ما به خودش 

چنین بگوید 

آنان را ببخش ای پدر 

خود نمی دانند که چه می کنند 

نکته اینجاست که ما خوب می دانیم چه می کنیم 

هنگامی که واپسین جاندار 

از دست ما جان سپارد 

چه قدر شاعرانه می شود

اگر که زمین 

با صدایی بر امده از 

ژرفای گرند کانیون  شاید 

بتواند بگوید

فاتحه 

آدم ها این جا را خوش نداشتند      ( مرد بی وطن کورت ونه گات)




خورشید جاودان