تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

بایگانی

۱۰ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

۳۰فروردين

اگر بخواهم صادق باشم 

دیگر به دنبال کسی که درکم بکند نیستم

من از ابتدای کودکی روروک ام را شکستم 

تا روی پاهای خود بایستم

میلاد تهرانی 

گیلاس آبی

خورشید جاودان
۲۸فروردين
یکی از روزای تلخ بعد از رفتن مامان زینبم عمو مجید دستمو گرفت برد تو اتاقش تا قبل از اون موقع به نظرم اتاق کار عمو مجید یکی از راز الود ترین جاهای خونه بود وقتی واردش شدم عمو منو برد سمت کتابخونش  سعی کرد کتابی مناسب سن یه دختر ده ساله پیدا کنه و چیزی جز ماهی سیاه کوچولو نبود که تسکین درد بچه ای که مادرش رو از دست داده ، باشه 
گفت بخون و بعد خلاصه اش رو برام بنویس ، هرچی که ازش فهمیدی
از اون روز به بعد بود که یاد گرفتم تو رنج و غمم بیش از حد مجاز نمونم 
شاید به نظر خیلی ها عجیب باشه ادم بعد دو سه روز از دست دادن عزیزش عزاداری رو تموم کنه و بره سراغ زندگی عادیش ولی من تو خلوت خودم و به روش خودم عزاداری میکنم و غصه میخورم 
حالا که از دار دنیا کسی برام نمونده میخوام مثل مادر ترزا همه زندگیمو وقف بچه ها کنم خیلی از تنها های عالم تونستن اینجوری صاحب یه خانواده بشن خانواده ی گسترده ای به وسعت تمام بچه های بخش کودکان 
یا تمام بچه های کار 
یا تمام بچه های پرورشگاه و ...
فقط بچه ها میتونن حالمو خوب کنن چون اونا معجزه های الهی هستن
خورشید جاودان
۲۶فروردين

مامانی من خیلی دختر لوسی بودم همیشه باید موقع غذا خوردن حتی اگه سیر بودی سر سفره روبرو می نشستی تا غذا میخوردم وقتی میرفتی اهواز دکتر اون روز تا برمیگشتی لب به غذا نمیزدم 

هفته هایی که شیفت صبح بودم با وجود درد بلند میشدی و عاشقانه ترین نون پنیر دنیا رو میگذاشتی همیشه نگران خورد و خوراکم بودی کیفمو چک میکردی که توش خوراکی باشه ضعف نکنم زنگ میزدی بهم مامان تغذیه ات رو خوردی ؟ داروهات فراموش نشه  حالا کی فردا صبح بشینه روبروم تا صبحانه بخورم؟ 

خیالت راحت قول میدم به زور هم که شده غذا بخورم راستی امشب بعد دور روز شام خوردم تا تو خوشحال بشی فکر نکنی اشک نمیریزم ناراحت نیستما بهم نگی دختر سنگدلا خب چه کنم خودت که خصلتمو میدونی اخرین باری که گریه کردم وقتی بود مامان زینب غرق شده بود بعدش دیگه کم گریه ام می گرفت 

الهی قربونت بشم دورت بگردم خوبه که دیگه درد نمیکشی خوبه که حالت خوبه راستی به بابا سلام برسون خیلی دلم براتون تنگ شده مامان ولی تحمل میکنم تا منم بیام پیشتون

مامان فقط یه گله دارم از این به بعد با کی برم بیمارستان 

چرا رفتی نموندی کمکم کنی دور جدید درمانم تموم بشه خب شاید خوب میشدم 

هرچند تو ده دقیقه هم نمیتونستی دوری بابا رو تحمل کنی تو زندگی بعدیتون اگه بهم رسیدین جون من به بابا بگو داروهاشو سر وقت بخوره که عصبانی نشی ازش 

مامان اگر تو اون دنیا بابا شنواییش رو بدست اورد بهش بگو بیاد تو خوابم یه دل سیر پدر دختری باهاش حرف بزنم باشه ،می گی بهش ؟

خلاصه حرف همیشگیم حالا که من نیستم بچه های خوبی باشین  و مراقب هم باشین قربونتون بشم زود میام پیشتون 

خورشید جاودان
۲۶فروردين
باز مثل شش ماه پیش که بابا رفت نه از گریه خبری هست نه عزاداری باز چپیدم تو اتاق بین کتابام باز کاردستی باز حس نفرت و حسادت 
بدجور دلتنگتم پری خاتون 
یادته بهت میگفتم نمیدونم چرا با این همه درد و مرض  من سکته نمیکنم ؟ باخنده میگفتی خب حرف نزن ، جیغ و داد نزن و تو خودت بریز حتما سکته میکنی ولی خیال نکن راحت می میریا ناقص میشی می افتی رو دست من . با اینکه مامان واقعیم نبودی ولی اونقدر دوستت داشتم که نخوام عذابت بدم و زود می خندیدم و می گفتم خب حالا یه چیزی گفتم مرگ تدریجی نمیخوام عذابتم نمیدم بیخیالش
وقتی بابا رفت تو بودی ، موندم و بخاطر تو تمام سختی ها رو به جون خریدم 
حالا دیگه کسی نیست که بخاطرش این حجم زیاد درد و رنج و تحمل کنم پس سکوت میکنم ، گریه نمیکنم و جیغ و داد بی جیغ و داد و همه چی رو تو دل خودم می ریزم شاید بیام پیشتون 

خورشید جاودان
۲۶فروردين
مادر پرکشید ....
خورشید جاودان
۲۲فروردين

سالها به اسم هیچ کس خوب ازش نوشتم چه اون موقع ها که تو اوج بحران بیماری بودم چه الان که کمی اوضاع بهتر شده هر وقت که خواستم در صورت امکان بوده و هست رفیقی که من کنارش رشد میکنم کسی که منو با کتابای خوبی اشنا کرد ، کمکم کرد اعتماد به نفس له شدم رو ترمیم کنم و زخماش رو پانسمان کنم و بخونم و بنویسم مجازی که واقعی تر هر واقعی هست

کافیه بهش زنگ بزنم یا پیام بدم م فلان کتاب رو بخونم ؟ جوری راهنماییم میکنه و سلیقمو میدونه که باعث تعجبم میشه از خودم میپرسم چطور میتونه منو تو این زمینه خوب بشناسه 

خلاصه یه رفیق همه چی تمام برای من 

خیلی هاتون وبلاگش رو میخونید شاید هم باهاش در ارتباط باشید ولی برای من هیچ کس خوب رفیقی که حرفاش مثل یه مسکن همیشه یه جمله طلایی تو صحبتاش هست که حالمو خوب کنه قبلا که بیشتر بیمارستان بستری میشدم و کلا درگیری ذهنی داشتم به این نیت باهاش تماس میگرفتم که جمله کلیدی رو بشنوم ناخوداگاه بدون استثنا هربار که چت کردیم یا حرف زدیم بدون اینکه خودش متوجه باشه جمله حال خوب کنمو دریافت میکردم

دیشب هم راجع به افکار و ایده های سال ۹۷ باهاش صحبت کردم وتونست کمکم کنه

افکارم رو منظم تر کنم و به یه نکته ریز اشاره کرد که کلید حل یه موضوع بود

این همه گفتم که فقط بگم خدا رو شکر که رفیق هیچ کس هست 

و ته همش بگم خدا جون ازت متشکرم که هانی و زهرا و پوریا و الهام و کامران هم هستن رفقایی که شاید تا اخر عمرمم نتونم ببینمشون ولی هر کدوم یه اثر خوب تو روح و روانم دارن 



خورشید جاودان
۲۱فروردين

لپ تاپ خرابه و فلوس لا موجود پس فعلا نمیشه درستش کرد 😊  مجبورم با گوشی هذیون های ذهنمو بنویسم  یه سری عکس و نقاشی هم هست که نمیتونم با گوشی بگذارم تو این خونه صرفا جهت انتظار

اول همه بگم پینترست چقدر عالیه کلی ایده هنری باحال و هیجان انگیز توش که قرار همه اش رو درست کنم

دوم ، باز رفتم تو کمای کتاب نخوندن و سال ۹۷ با دو کتاب شروع شد یادداشت های یک دیوانه رو چند روزه دست گرفتم فقط دو صفحه از مقدمه اش رو خوندم اوج هنر من همین دو صفحه بود

برادران کارامازوف این عیاشهای دوست داشتنی نسبت به آبلوموف در صدر عاشقانه های عزیز من قرار گرفتن و تازگیا به شدت عاشق  روسهای دوست داشتنی شدم اونقدر کارمازوفها رو دوست دارم که تا خود فردا صبحم در موردش بنویسم کم هرچند که چیزی جز عاشقشونم و خیلی خوبن و این قبیل حرفا از من نخواهید شنید

اقایون خانما اگر نخوندین بخونید همین

سوم 

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک 

چرخ واژگون کنم گر غیر مرادم گردد 

اینجور حفظ کردم وهمینطور هم بهم انگیزه و یه عالمه حس خوب میداد ولی از وقتی پوریا بهم تذکر داد که اشتباه حفظ کردم و درستش چیز دیگه است از بس ذهنم درگیر این شد که درستش چیه ؟ واین غلط اون درست متاسفانه اثر واقعیش رو از دست داد جالب اینه که اصلا درستش هم تو ذهنم نیست و نمیمونه یعنی الان اگر بپرسین درستش چیه جوابتون نمیدونم 

گاهی فقط گاهی کاش میشد اشتباه هامون رو درست نکنیم یه عمر این بیت رو که نمیدونم درستش چیه اینجور خوندم و با همین اشتباه به جنگ بیماری و ..‌‌. رفتم حضرت حافظ هم مشکلی نداشت ولی الان همه چی بهم ریخته  

بارها سعی کردم بی خیالش بشم و برم سراغ همون اشتباه ولی متاسفانه حالا که میدونم درست و غلط داره نوشتن و خوندن و گفتن اون اشتباه نه تنها حس خوبی بهم نمیده بلکه به شدت احساس حماقت میکنم 

اخه کسی نمیدونه جریان این اشتباه چیه و چه حس خوبی پشتش بوده و نه میشه و نه دلیلی داره برای همه توضیح بدم

به هر حال الان به شدت به یه جمله اثر گذار و قوی حتی اگه اشتباه باشه نیاز دارم تا با تکرار مدامش حس قدرت سابق برگرده 

تو این اوضاع خر تو خر زندگیم بی انگیزگی بدترین درد و من نمیتونم این حس و حال رو تحمل  کنم

راستی میشه درست این بیت رو بگید؟؟ هرچند فکر کنم جابجا بشه درست میشه ولی به نظرم زشت میشه ، حداقل من دوستش ندارم 

چه غلطا چه جسارتا من کی باشم به جناب حافظ خرده بگیرم ولی خب اشتباه خودم قبلا بهتر بود امیدوارم حضرت تنشون تو گور نلرزه و لرزش های این چند ساله رو به بزرگی خودشون ببخشن😊


خورشید جاودان
۱۲فروردين

خورشید جاودان
۰۵فروردين

خورشید جاودان
۰۳فروردين
1-سال جدید با دور جدید درمان شروع شد  ، خب هم سخته و هم امیدوار کننده   سختیش به اینه که این کوفتی داره حسابی فشار میاره وزور خودش  میزنه که من رو تسلیم کنه  اون قسمت امیدوار کننده اش هم داروهای جدید که قراره امتحان کنن 
2- اتل پام رو در آوردم وبه کمک عصا به مسافرت سه روزه ای رفتم که حاصلش تجربه اولین کوهنوردی بود البته امروز که برگشتم خونه حسابی حالم بد شد چون معمولا بعد شیمی در مانی اونم با این وضع پا هیچ ادم عاقلی نمیره کوهنوردی و مسافرت ، ولی من چون رییس اتحادیه خل های گور به گوری هستم  و اصولا هیچیم شبیه ادمیزاد نیست فرصت به دست اومده رو غنیمت شمردم وبه حال بد غلبه کردم و این ریسک رو به جون خریدم وباعث تعجب همسفران شدم :)) طفل معصومها مدام بهم میگفتن بشین یه جا کار میدی دست خودت ولی کو گوش شنوا البته مراقب بودم اتفاقی نیافته ولی به این هیجان نیاز داشتم

3- دوست دارم بانجی جامپینگ رو هم تجربه کنم ولی نمیدونم امکانش هست ؟ یعنی با شرایط من کسی تا بحال امتحانش کرده یا نه ؟  اگر ممکنه بهم بگین به غیر از تهران کجا میشه سقوط کرد ؟ 
4-  کارامازوف ها رو این هفته تموم میکنم و میرم سراغ یادداشت های یک دیوانه  البته شاید بین روس های دوست داشتنی وقفه بیاندارم ولی هنوز تصمیم قطعی نگرفتم خب با این همه خوشبختی که قبلا لیست کرده بودم انتخاب سخته 
5- دوست دارم تو سال جدید زندگی هیجان انگیزی رو تجربه کنم 
6- سال جدید تصمیم گرفتم اول از همه خودم رو بخاطر همه اشتباهاتم ببخشم و رها کنم بعد از اون تمام خشم و ناراحتی هایی که تو دلم تلنبارشده رو رها کنم بیشتر از قبل خودم  دوست داشته باشم وبه تنهایی خودم احترام بگذارم ، سعی میکنم تنهاییم رو بپذیرم وبرای پر کردن خلا درونم سراغ ادمهای اشتباه نرم چون حضور اینجور ادمها تا بحال فقط حس بد بی ارزش بودن رو بهم القا کرده  خودم با خودم وقت بگذرونم ، عاشقانه خودم رو دوست داشته باشم و به هیچ وجه اجازه ندم کسی با حضورش حس بدی بهم بده
خب سخت ترین کار امسال پذیرش تنهایی ولی باید قورباغه رو قورت بدم واز کار سخت شروع کنم اولین قدم برای خودسازی در حال حاضر پذیرش شرایطی که دارم

و در پایان 
خوشحال و شاد وخندانم 
قدر دنیا رو میدانم 
خنده کنم من دست بزنم من پا بکوبم من شادانم 
در دلم غمی ندارم زیرا سلامت هست جانم 
عمر ما کوتاه چون گل صحرا پس بیایید شادی کنیم 

خورشید جاودان