تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

بایگانی

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

۳۱مرداد

دوبار تو عمرم مادرهام رو از دست دادم ولی باز خدا یه مادر خوب برام فرستاد

اینکه با خاله و شوهرخالم زندگی میکنم و بهشون میگم مامان و بابا حالم رو خوب میکنه 

اینکه وقتی به آغوش مادر نیاز دارم یکی هست که سیرابم کنه 

حالم خوب میشه

پارسال تا بحال تحمل زندگی راحت تر شده 

شاید پیش خودتون بگید چه راحت میتونه جایگزین کنه 

ولی کسی با کسی جایگزین نشده نه مادر واقعیم از ذهنم پاک شده نه اون زنی که همه زندگیش رو برای ما گذاشت ولی باید دنبال حال خوب باشم

چون میخوام زندگی کنم

خورشید جاودان
۲۶مرداد

دوسال و نیمه که تو حوزه عروسکهای بومی جنوب فعالم با رفتارهایی مواجه شدم که باعث شده به حدی بیزار بشم که کار و بگذارم کنار و عطاش رو به لقاش ببخشم

کاری که هیچ منفعتی نداره و فقط بر اساس علاقه انجام میشه

اصل ماجرا اینه که با ادمهایی روبرو میشیم که اونقدر انحصار طلب هستن و دنبال منافع شخصی که نمیتونن این حرف ساده که عروسکهای بومی برای یک ملت و فرهنگ بزرگ هستند رو درک کنند 

ما مالک عروسکهای بومی نیستیم که بخوایم بگیم مال من ، شهر من ، خانواده من بلکه میراث دار یک امانت از گذشتگان هستیم که فقط باید احیا و معرفی بشن و اثری برای ایندگان باشند

از لحاظ در امد هم هیچ نفعی ندارند چون در رقابت با عروسکهای مدرن اصلا منبع مالی خوبی نیستند

واقعا حالم بهم میخوره از این همه انحصار طلبی هرچی سعی میکنم این جریان رو درک کنم واقعا ناتوانم 

از طرفی اونقدر تخریب کردن تهمت زدن و اراجیف گفتن که فرار رو به قرار ترجیح دادم 

دنیاشون ارزونی خودشون من یکی نمیتونم بین این ادما دوام بیارم و حال دلم خوب باشه  چند وقتیه به خودم میگم اینجور ادما با اسم و رسم و حتی دو قرون پول بیشتر به کجا میخوان برسن که  تهمت می زنن

خورشید جاودان
۱۹مرداد

خیلی وقته داروهای ارامبخش رو گذاشتم کنار 

یکم سخته با خودم کلنجار برم ولی ارامش با دارو هم جوابگو نبود 

اون نه ماهی  که دارو مصرف میکردم همه چی گل و بلبل بود ولی در ظاهر

منم طی یه حرکت انتحاری تصمیم گرفتم بگذارمش کنار 

و خوبه که دیگه دارو مصرف نمیکنم 

بیماریم باز برگشته و اینبار کنارش یه آلرژی وحشتناکم هست جوری که تمام تنم از شدت خارش تکه تکه شده 

و کل شش ماه گذشته ی کرونایی بنده کاملا قرنطینه بودم 

کتاب نخوندم و دوتا کتاب از کتابخونه امانت گرفتم و پس ندادم جالبه اون کتابا هم نخوندم و

چندتا عروسک بومی جدید از مناطق مختلف احیا کردم 

و کلا با پوست کلفتی گذروندم 

اینا قسمتهای پررنگ من و روزگارم بود 

اومدم بنویسم ولی واقعا حرفی برای گفتن نیست از بس دنیا خر و خاک برسر شده نمیدونم چی بگم😊

وقتی پوست کلفت میشی اونقدر سر و بیحس میشی که حال نداری فکر کنی

حال نداری حرف بزنی 

گاهی شده حال نداشتم غذا بخورم 

میگذره اونم با مسخره ترین حالت که فقط باید بهش بخندی 

مگه جز خنده کاریم میشه کرد

 

خورشید جاودان
۰۴مرداد

 

پرسیده بودی هستی؟

اومدم بگم بله هستم 

وقتی فکرش رو میکنم ۶ ماه خونه نشینم و از خونه بیرون نرفتم و با کسی جز از طریق تلفن ارتباط نداشتم به خودم میگم دمت گرم که دوام اوردی و از خودم می پرسم چرا اینقدر پوست کلفتی؟

 

 

خورشید جاودان