تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

بایگانی

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۶بهمن
خیلی دلم برای اینجا تنگ شده اما این روزا حرفی برای گفتن ندارم ، راستش حرف هست ولی حس گفتن ونوشتنش نیست 
فقط همین حد بگم بعد از یه کمای طولانی کتاب نخوندن به توصیه رفیق هیچ کس جانمان  دوباره خوانی کتابهای کم حجم کتابخونم رو شروع کردم و فعلا  لاک پشت وار مشغول خوندن کتاب خداحفظتان کند دکتر که وارکیان وونه گات جانمان هستم کل کتاب صد ویک صفحه است پنج روزه دست گرفتم تازه صفحه سی و دو هستم دیگه خودتون به عمق فاجعه پی ببرید
دلم برای خود قبلیم خیلی تنگ شده البته این خورشید جدید هم بد نیست بر خلاف قبلی که رو دور تند بود برای همه چی الان زندگیش  رو دور کند وحالت اسلوموشن و هیچ عجله ای برای هیچ چیزی نداره حتی خوب شدن 


خورشید جاودان
۱۳بهمن
گاهی مثل امروز از خودم می پرسم چیزی بدتر ازسرطان هم هست؟و فوری به این جواب میرسم تحمل کردن زور وظلم از هر سرطانی بدتره، حالا میخواد این زور تو خونت باشه یا اجتماع ، میخواد از طرف اعضای خانوادت باشه یا رییست  یا هر کس دیگه 
حالم از این جمله که میگن بهم میخوره تحمل کن
متنفرم از اینکه بهم بگن چاره ای نیست و با دعوت به تحمل کردن پر وبالت رو بشکنن 
اینجوری جوری زمینگیرت میکنن که تا اخر عمرتم نمی تونی بلند شی و یه تکون بخوری 
من مجبور نیستم چیز های ناخوشایند رو تحمل کنم شما هم مجبور نیستین 
درسته اان تو شرایطی هستم که همه درا به روم بسته است ولی بالاخره یه راهی پیدا میکنم و از این وضع نکبت خلاص میشم ، دنیا رو زیر ورو میکنم اگه به کام من نباشه نمیتونه از دستم راحت باشه و هر بلایی دلش خواست سرم بیاره چون من ادمی نیستم دست رو دست بگذارم ودنیا رو در حال توسری زدن  به خودم تماشا کنم 
یه راهی پیدا میکنم یا یه راهی میسازم وتحریم های این زندگی رو دور میزنم 
این خط اینم نشون

خورشید جاودان
۱۰بهمن
اسودگی ما عدم ماست
این روزا مشغول کارم ، بهتره بگم وقتی بیمارستان نیستم حسابی بار کاردستی خودمو سرگرم میکنم 
دلخوشی این روزای تلخ ، ساختن گل کاغذی وبردن به این مغازه واون مغازه است به امید اینکه مشتری پیدا بشه 
اونقدر خودمو تو کار غرق کردم که شبا نمی فهمم کجا خوابم می بره و این تلاش بهم حس خوبی میده ، از وقتی بابام رفت اوضاع بدجور بهم ریخته و یه جورایی بار سنگین زندگی روی دوش من افتاد ولی بازم خدا رو شکر که می تونم حداقل کاری برای خانوادم انجام بدم 
من دست به هر کاری بزنم یک موفقیت کامل است 
همه چیز در هماهنگی کامل الهی است
کتابی نخوندم وتقریبا یک ماهی میشه که نرفتم سراغ کتابخونه این چند ماه علاوه بر بیمارستان و کارهای دیگه به طرز وحشتناکی کارای مدرسه هم زیاد شده جوری که همه کاره هستیم الا معلم:))
دلم یه مرخصی طولای با آرامش میخواد ولی ما اصلا مرخصی نداریم یه جورایی همه چی تو هم گره خورده ولی اگه شده با دندون اون گره ها رو باز کنم عقب نمی کشم چون من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک 


خورشید جاودان
۰۸بهمن
صدای باد 
قطره های سرم 
شب طوفانی 
شبی که از شدت گرد وخاک اسمون رو به قرمزی میزد 
دخترک تو بیمارستان با مرگ چک و چونه میزد 
- ببین من حالا حالاها نمیام ، گفته باشم
-- مجبوری بیای
-کجا 
واقعا کجا باید بیام 
--اون دنیا 
- عمرا اگه با تو همقدم بشم 
و پشت به فرشته مرگ رو به دیوار سفید اتاق خوابید وشروع به شمردن قطرات سرم کرد تا خوابش برد
 
چرخ واژگون کنم ار غیر مرادم گردد
صرفا جهت اعلام موجودیت وزنده بودن این کلمه ها کنار هم قرار گرفتن که بگن من هستم یعنی زنده ام
خورشید جاودان