تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

بایگانی

۵ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

۲۸خرداد

سالهاست بین بد و بدتر مجبور به انتخاب بودیم  هستیم و احتمالا خواهیم بود از اونجایی که سگ زرد بِرار  توره است و هیچ کدوم با اون یکی فرق ندارن  امسال هم مثل سالهای قبل عصبانی هستم و البته دلیل دیگرش ظلمی که بخاطر آزمون استخدامی بهمون کردند اهل خونه میگن برو رای بده سفید بگذار من میگم خب همین درده دیگه نمیخوام مهر تو شناسنامم باشه که بعدش خودمو لعنت کنم که خودم تو این ظلمی که بهم میشه شریکم

میگن اتفاقا امسال که قرار استخدام بشی اون مهره لازمه شاید بدتر بشه و فکر میکنن اون مهر میتونه از بدتر شدن اوضاع جلوگیری کنه 

میگم خب مگه مهرهای قبلی تونستن از این ظلم جلوگیری کنند مهر امسالم معجزه نمیکنه

میگن شاید اخراجت کنن

سالهاست با همین ترس ها وارد زنجیره ای شدیم که فقط باعث دلسردی بیشتر شد 

نمیدونم تسلیم این ترسها میشم یا نه فقط میدونم عصبانیم عصبانیم خیلی عصبانیم از دست کسانی که اینجور با ترسوندن مردم به خواسته هاشون میرسن 

از یه طرف بهم ظلم شده از طرفی میبینم یک خانواده چشم و امیدشون به من و آینده شغلیمه 

به پول داروها فکر میکنم  به آشپزخونه ای که قرار بود وقتی استخدام رسمی شدم و تونستم قسط وام بدم وام بگیرم و درستش کنم به سمعک پدرجان فکر میکنم واینکه مادرجان ۱۵ ساله جز دکتراهواز یه دکتر درست حسابی نرفته چون وسعمون نمیرسه به خودم فکر میکنم

ولی هیچ مهری تا بحال معجزه نکرده 

 

خورشید جاودان
۲۴خرداد

امروز یه پیام از خارج ازکشور داشتم راجع به عروسکهای مادر دریا و بطرز احمقانه ای من یک کلمه انگلیسی هم نمیدونم خیلی حس بدیه یا شاید هم من زیادی کمال طلب هستم

سالهاست به خودم قول میدم انگلیسی یاد بگیرم ولی اونقدر ازش متنفر شدم که تار نه و نمیخوامش اندازه طنابهایی که تو کشتی ها استفاده میکنند ضخیم شده 

تا حدودی هم کلاس رفتم تلاش کردم ولی چیزی که ازش لذت نمیبرم رو نمیتونم تحمل کنم و کلا یاغی درونم برعلیه هرچی زوره طغیان میکنه

چیزی که شبیه درس خوندن باشه رو دوست ندارم بخاطر همین امروز هم بهش نیاز داشتم و هم متنفر و این تضاد عصبیم کرد هم چیزی رو بخوای هم نخوای

خورشید جاودان
۲۲خرداد

مو عاجزُم درس بخونُم

عاجزُم فارسی گپ بزنُم

عاجزُم چاس و شوم بخرُم 

عاجزُم کار کنُم اما عجیب با ایی همه عاجزی دلُم ایخه زندگی کنُم 

و یو مَهلی خوبه که کم نیارُم 

 

خورشید جاودان
۱۳خرداد

تو منطقه ما فرهنگ ها اونقدر نزدیک بهم و دارای اشتراکات زیاده که خیلی وقتها لر عرب و فارس به معنای واقعی یکی هستند و نمیشه خیلی چیزها رو جدا کرد علاقه به موسیقی سنتی لری و عربی هم ریشه در گذشته ما داره در مورد خودم که خوندن اهنگ عراقی میحانه میحانه ناظم الغزالی توسط بابا بزرگم جز جدایی ناپذیر همه تابستونهای کودکیم بود بابا تو طارمه می نشست سیگار می کشید و زیر لب زمزمه میکرد و ما بچه های فراری از خواب هم تو حیاط دور و برش بازی میکردیم اما موسیقی سنتی بختیاری رو خودم کشف کردم بچه بودم که فیلم شیرسنگی رو دیدم اونقدر بچه که فقط از اون فیلم بازی علی نصیریان و صدای خاص عزت الله انتظامی تو ذهنم موند و اهنگ تیتراژ پایانیش 

مرجنگه مرجنگه خدا دونه جنگ تفنگه

مر زوره مر زوره خدا دونه دوره س ناجوره

امروز بعد سالها دوباره رفتم سراغ شیرسنگی  و با شنیدنش اهنگ تیتراژش به پهنای صورت اشک ریختم عجیب همیشه با اهنگ شیر علی مردون و اهنگ مرجنگه غم سنگینی رو دلم میشینه ولی از اون مدل غمهای شیرین 

بقول احسان عبدی پور زندگی ماها تو جنوب یه جورایی امیخته با غمه تو اوج شادی مراسم عروسی و اون نی انبان شاد  ته ته هاش یه غمی هست که ماها باهاش حال میکنیم

و این روزها بیشتر از هرچی به این فکر میکنم مر زوره مر زوره  خدا دونه دوره اس ناجوره

ولی دیگه برنو هم جواب نمیده 

خورشید جاودان
۰۴خرداد

 ۱)'بعد از ۱۶ سال معلم بودن تو سیستم بیمار اموزش پرورش آزمون  استخدامی  حق التدریس قبول نشدم اون موقعی که تو شهر کوچیک من با پارتی و رابطه بچه ها و فامیل و همسران خودشون رو استخدام میکردن کسی یادش نبود معلم باید اصلح باشه ولی  الان یادشون اومده که ازمون صلاحیت بگیرند 

تمام عمر و جوانیم روگذاشتم پای کار و حالا بعد ۱۶ سال و تو سن ۳۹ سالگی من فریاد میزنم مثل سگ پشیمونم که وارد سیستمی شدم که فقط ریا و دروغ یاد میده و مجبورت میکنه خودت نباشی 

وقتی به مطالب کتابا به چیزایی که مجبورم درس بدم نگاه میکنم به خودم میگم برم به بچه مردم چیزی بگم که خودم قبولش ندارم؟

۱۶ سال با تناقض و زجر کار کردم چون اولا معلمی و کنار بچه ها بودن رو دوست دارم دوما به کار احتیاج دارم و جز معلمی چیزی بلد نیستم بقول مادر خدابیامرزم من معلم بدنیا اومدم

و الان بلاتکلیف ترین لحظات  عمرم را میگذرونم

خورشید جاودان