تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

بایگانی

۶ مطلب در تیر ۱۴۰۲ ثبت شده است

۲۹تیر

بالاخره یه راه حل خوب برای رفع کتاب نخونیم و رهایی از روزهای ابکی پیدا کردم کتاب صوتی گزینه ی خیلی خوبیه که بیخیال از کنارش رد میشدم و تابحال امتحانش نکرده بودم

امروز کتاب شماره ی صفر امبرتو اکو رو باصدای ایوب اقاخانی یا جانی یادم نیست شنیدم خیلی خوب بود

فکر کنم کم کم عاشق کتاب صوتی بشم البته اگر راوی های خوبی داشته باشه 

 

فعلا کست باکس نصب کردم که توش کلی پادکست هست هم کلی کتاب صوتی داره و امروز تا بحال که ساعت ۴ بعد از ظهره بهم خوش گذشته

یه اپلیکیشن صلوات شمار هم نصب کردم که اونم جالبه و با گفتن ذکر و شنیدن کتاب صوتی و پادکست سعی میکنم تو روزهای ابکی غرق نشم و کمی حال خودمو بهتر کنم

 

 

خورشید جاودان
۲۸تیر

۱خیلی وقته کتابی نخوندم ساعتها جلوی کتابخونم می ایستم تا کتابی انتخاب کنم برای بازخوانی ولی تمایلی به خوندن کتاب ندارم چه برسه خوندن کتابهای تکراری

سال ۱۴۰۰ هم دوتا بخارای علی دهباشی خریدم که تاحالا نخوندم از تو کتابخونه درشون میارم ولی حوصله نمیکنم بخونم برمیگردونم سرجاش

این روزها به طرز آبکی زندگی رو میگذرونم با دیدن سریالهای کره ای آبکی و دیدن برنامه های آشپزی جم فود ساعتهام رو میگذرونم وقتی کنترل دستمه فقط بین دوکانال جم دراما و جم فود میچرخم خیلی وقتام حوصلم از دیدن سریالها سر میره و میام تو نت قسمت اخرش رو میبینم که بفهمم تهش چی میشه من کلا ادم سریال دیدن نیستم حداقل سریالهای ابکی  :) اوج هنرم تو این بخش ابکی از زندگی هراز گاهی پادکست گوش دادنه همیشه فکر میکردم چطور مردم می تونن سطحی زندگی کنن اعتقاد داشتم حتما روزی یه کار مفید در جهت ارتقا خودم رو باید انجام بدم ولی الان به درجه ای از بی حوصلگی رسیدم که میتونم ساعتها و روزها هیچ کاری جز دیدن تلویزیون نکنم

کاری نکردن هم هنریه که من بیش فعال از لحاظ کارهایی که انجام میدادم تا بحال نسبت بهش بی توجه بودم

البته اینم بگم اونقدرم آبکی نمیگذره بین این همه هیچ کاری نکردن یه کار خوب کردم اونم اینه که دوره کارآموزی برای علوم نهم میرم که از یکنواختی در بیام و سطح علمی ام ارتقا پیدا کنه

 

۲ وقتی به اهنگ هایده که میگه وقتی که من عاشق میشم دنیا برام رنگ دیگه است گوش میکنم دلم میخواد عاشق بشم شاید جز بحران چهل سالگیه هرچند نمیدونم کلا چی هست ولی بعد به خودم میگم پاشو دختر خودتو جمع کن بابا چهلم رد کردی کلا بی خیال

بعد مثل دخترای جوون میشینم به لباس عروس فکر میکنم که چطور میخوام بدوزم با چی تزیینش کنم وکلی فکر دخترونه این مدلی

نمیدونم من زیادی امیدوارم یا این حال و هوا جز لاینفک ویژگی های دخترونه است؟😁 خداییش ۱۰۰ سالمونم بشه اون حس مادریه و لباس سفید هراز گاهی تو دلمون جوونه میزنه شاید باید محکم تر روی مواضعم بایستم و شاید امیدم نا امید بشه تا ده سالی  یه بار به این چیزا فکر نکنم ولی گاهی میاد تو ذهنم

آدمیزاده دیگه هرچقدرم سعی کنه از ازدواج متنفر باشه سعی کنه به خودش بگه مردا رو دوست نداره و ازشون متنفره کافیه یه بار ....‌ شایدم بخاطر اینه که فکر میکنم فرصت زیادی برام باقی نمونده و یکم برای رسیدن به نداشته هام عجله دارم 

ر

 

۳ اینجایی که من زندگی میکنم یه جهنم واقعیه گررررررررررممممم جوری که نمیتونی تصورش کنی اونقدر گرمه که پدر کولرها در اومده تو خونه زیر بادکولرم کم میاری

 

خورشید جاودان
۲۵تیر

تحمل گرمای ۶۰ درجه 

تحمل الودگی و ریزگرد

تحمل درد 

تحمل....

تحمل....

و نهایتش ما ادمها به همه چی عادت میکنیم، سرمیشیم و بیخیال

چند روز پیش با مصطفی راجع به نجاری صحبت میکردم ازش پرسیدم چطور کار تو گرما رو تحمل میکنی  مگه میشه بدون کولر

فقط یه جمله گفت عادت میکنی ادمی بنده ی عادته

و ما چقدر راحت گاهی هم به سختی عادت میکنیم به نبودنهاو نداشتن ها  

و فکر میکنم عادت کردن یکی از ویژگی های خوب انسان چون اگر عادت کردن نبود خدا میدونه دنیا چه شکلی میشد

با خودم فکر میکنم چقدر تلاش کردم شرایط رو برای خودم درست کنم و نشد اگر پذیرش و عادت نبود زندگی من یه جنگ دائم بود

پوست کلفتی هم گزینه خوبی هست که بعد عادت کردن برای من کارساز بود

همیشه دلم میخواست یه کرگدن بشم چون اونقدر پوست کلفت و مقاوم هستند که تونستن از دوران دایناسورها تا بحال دوام بیارن و به سازگاری برسند

حالا من هم جنگیدن رو گذاشتم کنار و تسلیم شدم تسلیم شرایط

راستش خسته تر از اونی هستم که بخوام تغییری بوجود بیارم 

همینطور ادامه میدم ببینم زندگی میخواد با من چه کنه

خورشید جاودان
۱۸تیر

اونقدر از خودم و علائقم فاصله گرفتم که گاهی دچار دلتنگی عجیبی برای خودم میشم  

وقتی دلم برای خودم تنگ میشه میرم سراغ عروسکها یا دوختن عروسک یا راجع به عروسکها نوشتن فرقی نمیکنه فقط عروسکها میتونن منو از دلتنگی نجات بدن

یه نوع دلتنگی هم وجود داره که از دلتنگی برای خودم بدتره دلتنگی برای کسی یا چیزی که نمیدونم کیه یا چیه  تو این مواقع یه موجود خیالی که یه سایه است و شکل خاصی نداره میاد تو ذهنم و کلی باهام حرف میزنه انگار اون ادمیه که نمیدونم کیه  

یه جا میخوندم که برای تنهایی شما رو افسرده نکنه یکی از راه هایی که میتونه موثر باشه اینه که با خودتون حرف بزنید برام جالب بود چون من از بچگی که دوست خیالی داشتم تابحال حرف زدن با خودم رو خوب یادگرفتم

همیشه فکر میکردم این موضوع یه اشکاله بخاطر همین پنهان نگهش میداشتم اخه کدوم ادمی تو سن و سال من ......

ولی  حالا فهمیدم که اگر طی سالهای سخت زندگیم دوام اوردم بخاطر همین توانایی حرف زدن با خودمه

 

 

 

خورشید جاودان
۱۰تیر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
خورشید جاودان
۰۸تیر

بعضی ادما خیلی عجیبن هم عجیب هم ترسناک میان تو زندگیت ولی اونقدر علائم عجیب از خودشون نشون میدن که عطاش رو به لقاش باید ببخشی

مخصوصا وقتی اون ادم یه مرد باشه

دیشب واقعا خشمگین و عصبی بودم جوری که هر آن اراده میکردم میتونستم بلایی سر خودم بیارم اما از اونجایی که من با صحبت کردن حالم خوب میشه و میخواستم حرف خودشو که گفته بود اگر در توانم باشه که کاری کنم حالت خوب باشه دریغ نمیکنم امتحان کنم بهش پیام دادم

ولی درجواب فقط گفت که بس کن اینجوری حرف بزنی من نیستم

مسخره ترین و حال بهم زن ترین جوابیه که از طرف کسی که قرار دوستش داشته باشی میشنوی

از بی توجهی هاش متوجه شدم که از اون دسته ادمایی که نیاز جنسی و عشوه گری و.... میخواد نه دوست داشتن و دوست داشته شدن واقعی که من اهل اینطور روابط نیستم  اخر عمری میخواستم به خودم فرصت بدم عشق رو تجربه کنم که انگار سهم من نیست ادمی تو شرایط من انگار تو لحظات اخر برای جیزایی که تجربه نکرده ،نخورده، ندیده ، نشناخته  حرص و ولع داره

ولی تا لحظه اخر عمرم هم نمیخوام وارد یه روابطی بشم که اصولم رو زیر پا بگذارم

با مجید صحبت میکردم ازش پرسیدم چرا دنیا اینجوریه و ادماش اینقدر بی تعهد  شدن  ما هم وقتی باهم اشنا شدیم حداقل سالها گذشت تا بعنوان دوست اعتماد سازی کردیم زیر و بم هم رو شناختیم تا اینکه بتونیم دوستای خوب ده ساله باشیم ولی الان کسی این فرصت رو به طرف مقابلش نمیده کسی اعتماد سازی نمیکنه تا میگن سلام یهو ... میخوان 

جوری شده که انگار اصحاب کهفم از خواب بیدار شدم و می بینم دنیا جوری عوض شده که من و امثال من توش غریبیم گفت تقصیر تو نیست  وقتی فلسفه زندگی ادما برپایه لذت باشه و ادما به هرطریقی و هرقیمتی لذت بخوان دنیا به نظر ادمایی مثل تو ترسناک میشه و این حس ناامنی رو تنها تو تجربه نمیکنی خیلی از دخترها و پسرها تجربه میکنند 

 

و من تو این دنیایی که نمیشناسمش به غار تنهایی خودم پناه میبرم و دیگه

هیچوقت تا لحظه ای که زنده ام در دنیام رو به روی هیچ کس باز نمیکنم

بقول بکت من خود را در آغوش گرفتم نه چندان مهربان و نه چندان با لطافت اما وفادار وفادارو من به این جمله با تمام وجودم اعتقاد دارم

 

 

خورشید جاودان