خل گور به گوری کر گدن صفت
خیلی وقت پیش یه پست نوشتم وبلاگ قبلیم ، نه اون یکی قبلی تر یا شایدم اونی که قبلی تر از قبلیه بود به هر حال یادم نمیاد کجا فقط میدونم عادت دارم مثل گربه ای که بچه به دندون می گیره و از این خونه به اون خونه میره تا روزگار بگذرونه یادداشتهایی که دوست دارمو موقع اسباب کشی با خودم جابجا میکنم
بگذریم
داشتم میگفتم یادداشتی بود با عنوان کرگدن از اونجایی که بنده استاد بخیه زدن زمین و زمان بهم هستم اینبار میخوام ربط کرگدن بودن با خل گور به گوری رو بنویسم تا دلم از یه چیزایی خنک بشه فقط مدیونید به سبک نوشته ام بخندید ، خیر سرم نمی خواستم عامیانه بنویسم چیزیم حالیم نبود همچین معجونی در اومد :))) خودم با خوندنش یاد فیلم سلطان شبان می افتم که میخواستم پز بدم و بگم به سن شما قد نمیده اما به لطف تکراری پخش کردن شبکه های استانی احتمالا به سن شما هم قد میده :)))
مشغول خواندن کتاب کرگدن اوژن یونسکو هستم چند صفحه اول کتاب را خوانده ام و حس میکنم کششی برای خواندن ادامه اش نداشته باشم ولی با خواندن مقدمه کتاب حداقل میتوان فهمید داستان حول چه قضیه ای می چرخد واقعه این نمایشنامه چندان دلچسب نیست ،سرایت بیماری بقول آل احمد داءالکرگدن در یک شهر کوچک اروپایی .... بگذریم ، چون حرفهایی که میخواهم بزنم اصلا به روایت کتاب یونسکو ربطی ندارد فقط خواستم بدانید جرقه این سوال از کجا به ذهنم زده شد
اگر من به بیماری داءالکرگدن ( به کرگدن تبدیل شوم ) مبتلا شوم چه نفعی برایم دارد ؟تنها چیزی که از کرگدنها شنیده ام این است که پوست کلفت هستند باید در موردشان تحقیق کنم تا با خصوصیاتشان آشنا شوم کسی چه میداند فردا که از خواب بیدار شوم همان انسانی که بودم هستم ؟
شاید هم به حیوانی دیگر تبدیل شوم ولی اگر انتخاب به عهده من باشد ترجیح میدهم به دلایلی که خواهم گفت کرگدن شوم
کرگدن موجودی است قدیمی باقی مانده از عهد دایناسورها با پوستی کلفت ، چهره ای نه چندان زیبا ، شاخی بی خاصیت ، چشمانی کم سو کرگدن موجودی است قوی و بزرگ و ترسناک اما هیچ آزاری به دیگر حیوانات جنگل نمی رساند او نه شکار میکند و نه شکار می شود تنها دشمنش انسان است که بنا به عقیده ای خرافی کرگدن شکار میکند تا از شاخش پودری تهیه وبعنوان اکسیر جوانی استفاده کند از ریشه گیاهان تغذیه میکند و به پرندگان اجازه میدهد تا بر پشتش بنشینند کرگدن موجودی است آرام با اینکه ضربه شاخش می تواند فولاد را هم پاره کند اما کمتر کسی یا چیزی کرگدن را عصبانی میکند
همانطور که سید علی میرفتاح در وبلاگش نوشته ( بنده در خبر آنلاین خواندم وچند خطی از متن را نقل کردم )
منش کرگدنی بیشتر به مثابه یک روش و یک شیوه زندگی و تفکر است کرگدن ها موجودات عجیبی هستند روزهایی را طاقت آورده اند که بسیاری از موجودات یا منقرض شده اند یا باطن و ظاهر خود را تغییر دادند و خود را با شرایط جدید وفق دادند توی کتابهای جانورشناسی عکس های اجداد این کرگدنها را که ببینید می فهمید که اصولا این موجودات میل چندانیبه تغییر وتطبیق با زمان ندارند علاوه بر این به دو معنا پوست کلفتند هم آنقدر پوستشان کلفت است که سالها جنگجویان از آن سپر می ساختند و هم آنقدر معنای پوست کلفتی را تجربه کرده اند که با این بادها وبا این سختی ها و مشقت ها و سخت گیری ها از پا در نمی آیند
پوست کلفتند وحالا حالاها می توانند کم محلی ها و مضیقه ها و فشار ها را تاب بیاورند
آیا برای تاب آوردن این روزگار وبرای تحمل این اوضاع همین اندک صفات کرگدنی کافی نیست ؟