تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

بایگانی

اورهال روحی روانی

جمعه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۱۹ ق.ظ
فواید اورهال برای من  ایجاد یه تغییر اساسی بود 
درسته خیلی سخته اما همونطور که دستگاهها وقطعات صنایع به تغییر و تعمیر نیاز دارن گاهی لازمه روح و روان و جسممون هم وارد یه دوره اورهال بشن که بسته به میزان تخریب ممکنه از چند روز تا چند سال هم طول بکشه 
عوامل تخریب اکثرا از دوران کودکی و اغلب بر اثر نااگاهی اطرافیان به وجود میاد کسانی مثل پدر ، مادر ، معلم و...
که لوح سفید و پاک وجودمون رو با انبوهی از اطلاعات ، روش های تربیتی غلط ، افکار بدرد نخور ، و حتی خاطرات بد ( که اغلب ما بی برو برگرد حداقل یه دونه از اونا رو ته ذهنمون داریم ) پر میکنن 
تا مقطعی از زمان همه چی خوب پیش میره اما گاهی به جایی می رسیم که به تغییر نیاز داریم ، دیگه نمیتونیم با اون اندوخته ها چه خوب چه بد پیش بریم 
چیزی که در مورد من اتفاق افتاد این بود که وقتی به خودم اومدم دقیقن حس اصحاب کهف رو داشتم که بعد سالها تو یه جامعه جدید با طرز فکر و روش جدید زندگی و کلی تغییرات دیگه چشم باز کرده بودن 
مشکل اصلی من  با خودم واطرافیانم این بود که تو دوره کودکی تا نوجوونی من که شخصیتم شکل گرفته بود تعریف اخلاقیات ، نجابت ، و حتی دختر بودن و خیلی چیزای دیگه یه تعریف ثابت بود 
زندگی تو یه شهر سنتی طبق یه رویه ی ثابت و برای همه یکسان بود بد یه تعریف داشت خوبم یه تعریف اما با گذشت زمان همه چی عوض شد 
مردم سنتی شهر کوچیک من دچار تغییر و تحولاتی شدن  که هضمش اونم با اون سرعت برام سخت بود یهویی با  خیل عظیمی از روشنفکر نماها رو برو شدیم که پوشش ، روابط و حتی رفتار هاشون تغییر کرده بود 
یادمه  هفده سال پیش  که دانشجو بودم با پسر خاله ام همکلاس بودم و کسی نمی دونست بخاطر طرز فکر مردم ازش خواسته بودم که محمد حسن جان  تو محیط دانشگاه من دختر خاله ات نیستما ، و بر خلاف  خونه که مدام تو سر وکله هم میزدیم تو دانشگاه مثل دوتا غریبه بودیم یه روز خاله جان برای پسرش دست من پول فرستاد ومجبور شدم جایی غیر از محیط دانشگاه بهش پول رو بدم این قرار همان و کلی برچسب خوردن و حتی خبرش به شهرمون رسیدن هم همان
حالا همون مردم طرز فکرشون عوض شده بود ، همون مردم با قرارهای دخترا و پسراشون کمی راحتت تر برخورد می کردن 
همون مردم ارایش کردن زنهاشون و خیلی چیزهای دیگه براشون پذیرفته تر از قبل بود 
اما واسه خودشون ،نه دختر های دیگه .هنوز با اون ظاهر روشنفکرشون قضاوت می کردن و برچسب میزدن 
همین موضوع باعث شد من برای فرار از حرف مردم خودم رو محدود تر کنم باعث شد حرف مردم بیشتر از خودم برام مهم باشه 
به نظرم دروغه بگی حرف مردم مهم نیست 
چون تو یه شهر کوچیک که همه مردمش از دو طایفه تشکیل شدن و مثل زنجیر بهم وصلن پاک کردن برچسب کار حضرت فیله 
و همین برچسب ها اینده ی خیلی دختر ها رو خراب کرده و باعث ایجاد ترسی شده که بقیه نخوان خودشون باشن 
خب حالا مجبور بودم خودمو با شرایط وفق بدم مشکل کجا بود پاک کردن  خیلی چیز ها 
 من تو خانواده ای بزرگ شدم که هیچ نگاه جنسیتی توش نبود و نیست جوری که خانواده هایی هم که با ما وصلت میکردن یه  ناخواسته مثل ما میشدن یا ما رو می پذیرفتن  ، اینقدر بین دختر پسرهای فامیل روابط صمیمانه بود که همه سیراب بودیم وکسی دور وبر روابط دیگه نبود خب جمع صمیمی که خیلی راحت می تونستیم حرفهای مگو رو بهم بگیم  برای من خیلی سخت نبود که از پسر خالم سوالی رو بپرسم که شاید پرسیدنش برای خیلی هاتون سخت باشه چرا ؟ چون اونقدر شناختمون از هم کامل بود که متوجه بشه  این فقط یه سواله 

برای من سخت نیست از دوستام بپرسم خب شما  پسرین و حالا این موضوع رو ارز نگاه اقایون برام موشکافی کنید  اونام میدونن خب اینم سواله 
 و همین رفتارم باعث تعجب میشه وگاهی مورد قضاوت قرار می گیرم ولی بقول ضرب المثل محلی که میگه سر گر بو کرده ایی درده ی خو کرده 
عادت کردم به قضاوت شدن :))
 
قدم اول جنگیدن برای از بین بردن نگاه جنسیتی بود خدا میدونه چقدر اذیت شدم تا تونستم خودمو ثابت کنم که ایهاالناس قرار نیست هر زنی اغفالگر باشه یا هر مردی هیولا 
بابا با هر سلام علیکی یا حتی شوخی زندگی کسی نابود نمیشه ، بخدا محرم نامحرمی به دل ادمه 
قدم بعدی پذیرفتن شرایط بود شرایطی که با اصول تربیتی من خیلی متفاوت بود 
نمیخواستم کسی رو قضاوت کنم پس شروع کردم به درک اطرافیانم 
مامانم همیشه میگفت مادر هیچوقت کسی رو که با تو خیلی متفاوته عیب نکن شاید یه زمانی دلت بخواد مثل اون بشی 
واقعا این حرف مامانم بهم ثابت شد 
الان بعد دوازده سال اورهال بودن درسته هنوز عقبم ، یعنی سرعت تغییرات خیلی زیاده و درسته هنوز بعضی رفتارها ، پوشش ها و خیلی چیزها باعث تعجبم میشه ولی تونستم تا حدودی شرایط رو بپذیرم 
هر چند که خیلی چیزها و موقعیت ها رو از دست دادم ولی خوشحالم حداقل الان اون عده از اطرافیانم که به اسم تعصب دخترهاشون تو قوطی کبریت نگه میداشتن و سعی میکردن با قضاوت کردن وتهمت زدن دخترایی مثل منو به عقب نشینی مجبور کنن ، مبادا دخترای خودشون شورش کنن حالا دیگه جوری عوض شدن که از خودم می پرسم این همون فلانی که ...؟
بخش ازار دهنده اش اینه که ای کاش  همه این حرف مامانمو  درک می کردن که یه جایی برای تغییرشون بگذارن 
ای کاش حداقل تو اون مقطع در مورد دخترایی مثل من حکم قطعی نمیدادن 
کاش میدونستن که سالها بعد وقتی بچه های خودشونم بزرگ میشن یا  خواهر زاده برادرزاده هاشون  جوری تغییر میکنن که نمی تونن جلودارشون باشن 
من باختم چون نتونستم در مقابل رگبار قضاوت های مردم تو اون شهر چند هزار نفری دوام بیارم خیلی از دخترها موقعیت ازدواج رو بخاطر همین برچسب ها از دست دادن اون موقع واسه ما ،خودمون بودن عیب بزرگی بوذ ولی حالا مدام از خودمون می پرسیم چرا   الان واسه خودشون هیچ چیزی عیب نیست نهایتش میگن گذر زمان همه چی رو عوض کرده  ولی اصل ماجرا  چیز دیگه است ، ادمی به سرعت برق وباد 
خیلی چیزا رو فراموش میکنه 

مدام از خودم می پرسم به چه جرمی من دوران خوب جوونیم رو باختم ؟ واقعا مگه من چی میخواستم ؟ 
 دوازده ساله که اورهال روح و روانم طول کشیده و احتمالن تا اخر عمرم ادامه پیدا کنه چون همیشه یه چیزی  برای تغییر هست خیلی سخته ، خیلی درد ناکه اما لازمه  چون تو شهر من پوسته عوض شده وگرنه همه چی از بیخ وبن همون روال سنتی رو داره 
حالا همه اون قاضی هایی که بدون شناخت ودرک حکم صادر کردن که فلان دختر بده بهمانی  خوب گذشته اشون رو فراموش کردن 
اما دردش هنوز تو دل من و امثال من هست  دردی که باعث میشه شب و روز از خدا بپرسیم اوستا کریم چرا جلوشون رو نگرفتی
دردی که شبها باعث میشه بالشمون خیس اشک بشه برچسب  زدن مردم باعث شد خیلی از دخترهایی که میخواستن بدور از چارچوب های غلط رایج زندگی کنن  موقعیت های ازدواجشون رو از دست بدن چون نمیخواستن طبق اصول کهنه زندگی کنن چون تعریف خوب وبد برای پیش رو ها  با بقیه فرق داشت و نتونستن برچسبشون رو پاک کنن دختر فلانی که ال بود وبل  تا مدتی سرگرمی دور همی بعضی ها میشد گیرم که یک درصدم خطا کرده باشه خب خدا می بخشه و حق زندگی میده اونوقت گذشته مثل کنه به بعضی بنده های خدا می چسبه 
 همیشه این حرف مامانم تو گوشتون باشه وقتی خواستین کسی رو عیب کنید چون شبیه شما نیست چند درصد واسه اینکه زمانی که این قضاوتتون رو فراموش کردین بگذارین شاید شما  ده سال بعد خواستین شبیهش بشین 
چه فایده ادمی فراموشکاره حداقل برای رهایی از عذاب وجدانشون ترجیح میدن همه چی رو فراموش کنن


توضیح نوشت
اورهال یا باز امد تعمیرات اساسی هر چیزی می تواند باشد از کوچکترین لوازم وقطعات مکانیکی و الکترونیکی گرفته تا دستگاه ها و ابزار های صنعتی 
اینجا هر چند وقت یه بار پتروشیمی ها برای تعمیر وارد اورهال میشن اون بخش تعطیل میشه و نیروی متخصص شروع به تعمیر و بازسازی قظعات میکنن و در اصطلاح عامیانه بهش میگن اورهول
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۶/۱۰
خورشید جاودان

نظرات  (۳)

به به، بیانی شدی میبینم :))
همیشه ما چوب پیش فرض ها و پیش داوری هامون رو میخوریم، و از مدرسه که چه عرض کنم از بدو تولد تو گوشمون چرت و پرت میگن!! و اینقدر میگن که اینها درت نهادینه میشه، به صورتی که اگه خلاف اون آموزه ها عمل کنی به صورت ناخودآگاه عذاب وجدان میاد سراغت و انگار گناهی رو مرتکب شدی و همش باس خودتو سرزنش کنی! و این اورهال واقعا یک عمر طول میکشه ، چون تو سن کودکی و گذر به نوجوانی ما شکل گرفتیم، و نقش خانواده در این بین خیلی مهمه!
پاسخ:
سلام بر دوست قدیمی نا پیدا 
واسه تنوع مهاجرت کردم :))
واسه من که احتمالن تا اخر عمره چون نه می تونم از اون شهر دور بشم نه خیلی زورم میرسه به عرف جامعه و....
 
این در شهر های کوچک . بخصوص شهرهایی که اهالی شهر این گونه طایفه وار به هم وابستگی دارند با این فرهنگ بیمار این بحث شما چیزیه که ازش گریزی نیست.
کم کم داره بهتر میشه . هرچند با بهتر شدن اون مسائل داریم چیزای دیگه رو از دست می دیم که به مراتب از اونها هم مهم تر هستند
پاسخ:
 پوسته عوض شده وگرنه اصل ماجرا با قبل هیچ فرقی نکرده
منم یه هفته اورهال شدم ولی دوباره برگشتم سر کار و ضدحال شدم :)))))))
پاسخ:
کار رو که بی خیال چون همه جوره اش ضد حاله همون اورهال رو بچسب که حسابی حال خوب کنه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی