پنجاه و چهار
بینایی به جای حساس و بقول خودم اکشنش رسیده اونجایی که از هیجان نفس تو سینه حبس میشه
و باعث شده حس های عجیب غریب دو سه روز گذشته جاش رو با حس و حال نسبتا خوب عوض کنه
اما مساله اصلی فعلا کتاب اگر شبی از شب های زمستان مسافری کالوینو جان
خب بعد از خوندن سه گانه معروفش و یکی دو تا کتاب دیگه کالوینو خوانی خوب پیش می رفت تا اینکه به اگر شبی از شبهای زمستان مسافری رسید رفیق هیچ کس میگفت سعی کن تو حال خوبت بخونی خب از اوایل پارسال تا الان سه چاربار حال خوب حسابی اومد و رفت ولی کتاب نا تمام موند و اخرین تلاشم برمیگرده به ماه پیش باز تا نیمه خوندم و رهاش کردم و احتمالا حالا حالاها نرم سراغش
داشتن کتاب نخونده تو کتاب خونه منو دچار عذاب وجدان می کنه نمیخوام جز اون دسته افرادی باشم که کتاب جمع میکنن و نمیخونن بخاطر همین به ندرت کتاب نخونده ای دارم مگر اینکه واقعا خوشم نیاد از اون کتاب که در مورد یکی دوتا هدیه پیش اومد
از طرفی این روزها و تو اوضاع نابسامان اقتصادی چندتایی کتاب نخونده دارم که تا مدتی نیاز به خوندن رو رفع میکنه و اولین بار که از نخوندن علاوه بر عذاب وجدان کمی هم خوشحالم مثل بچه ای که بسکوییتش رو یه ذره یه ذره میخوره که مبادا زود تمام بشه
گفته بودم قرار سال نود وهفت مثل سال نودو پنج بشه خب هنوز موفق نشدم زیاد بخونم ولی به خودم قول دادم برنامه خوندنم رو منظم تر کنم
اینم ممکنه به سرنوشت اون شنبه های معروف دوران مدرسه ختم بشه خدا میدونه ولی سعی میکنم بهتر از قبل بخونم