تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

بایگانی

دا،دایه

دوشنبه, ۸ شهریور ۱۴۰۰، ۰۵:۴۴ ق.ظ

میگه تو که گفتی مامانت فوت کرده؟ میگم آره میپرسه پس مامان ،مامان میگی اون کیه؟ خاله ام  که از بچگی پیشش بزرگ شدم و عادت کردم به خودش و شوهرش بگم مامان و بابا 

الان مساله حل شد میپرسه نه باز یه سوال دارم مامان زینب و مامان پری کی هستن ؟ دیدم حوصله ندارم بهش بگم مامان زینب مامان واقعی خودمه و مامان پری نامادریمه که بعد مامان زینب اومد بهش گفتم شاید فردا بگم شاید اصلا نگم 

اگه میگذاشتم تا دو روز باید سوال جواب میدادم ،:))

 

ولی پنج و نیم  صبح دارم از این موضوع مینویسم که خدا رو شکر من ۳ مادر دارم هرچند فقط ده سال اول زندگیم مامان واقعیم ،مادرم بود و زود فوت کرد

گاهی فکر میکنم اینکه خیلی از مامان واقعیم چیزی به ذهن ندارم خوبه یا بد ؟

گاهی فکر میکنم اگر کسی ازم بپرسه چندساله مامان پری فوت کرده ؟ تعداد سالهایی که نیست رو فراموش کردم خوبه یا بد  اخه برای من هنوز زنده است

اینکه الان براحتی به خالم میگم مامان و دوستش دارم اندازه مامانم خوبه یا بد

فقط میدونم از همون بچگیم این قدرت رو داشتم که بتونم برای زنده موندن خودمو با شرایط وفق بدم

گاهی از بیرون فراموشکار و قدر نشناس به نظر میام ولی خودم میدونم همه اون ده سالی که حداقل از ۵ سالگیش یادمه که مامان زینبم بود همه اون ۲۵ سالی که مامان پری بود و همه این ۵ سالی که خالم شده مادرم رو با تمام وجودم زندگی کردم و قدر دان همه لحظاتش هستم

همینطور که تو رختخواب کنارم خوابیده و تو جاش پهلو به پهلو میگرده میپرسه راستی بابات چی شد و من تو دلم میگم به تو چه بچه 

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۰/۰۶/۰۸
خورشید جاودان

نظرات  (۱)

علی بود

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی