هم سلولی
به همکارم میگم از شدت درد دارم گریه میکنم دستم خیلی درد میکنه فکر کردکه واکسن کرونا زدم و مثل همیشه شروع کرد به شوخی
اخرش به شوخی گفت خجالت بکش گریه واسه بچه هاست با یه آمپول گریه میکنی
از حرصم بهش گفتم که کاش آمپول بود شیمی درمانیه
و سکوت ، سکوت عمیقی که خیلی خوب میشناسمش
حالا بیا و درستش کن
بابا خوبم ، من قویم ناراحت نشیا توروخدا فکر نکن به منو...
دنیا برعکس شده من باید به بقیه دلداری بدم
نمیدونم بیمارستان که میری چرا تنهایی اش رو نمیشه تحمل کرد
انگار به طرز عجیبی دلت میخواد عشق رو تجربه کنی ولی بعد به خودت میگی بیخیال بابا کیو میخوای با خودت گرفتار کنی
عشق عواقبی داره که تو از پسش برنمیای
عجیب هربار میرم بیمارستان عین تو فیلما این فکرا از سرم میگذره ولی خب فیلمه
واقعیت زمین تا آسمون فرق داره و تو باید تحت هر شرایطی تنها از پسش بر بیای
وقتی خرچنگ به جونت چنگ میزنه انگار همه چیزایی که تجربه نکردی به ذهنت هجوم میاره
انگار میخوای حریصانه تو فرصت کم تجربه کنی ولی از اونجایی که ترحم جز عوارضشه ترجیح میدی دور خودت دیوار بکشی و روی خواسته هات خط
من تمام عمرم تنهایی از پس زندگیم بر اومدم اینم سر همه اش
انگار هر کار سختی تنهاییش سختتره متاسفانه...
امیدوارم هرچه زودتر دورهش بگذره، و هم جسمی هم روحی حالت خوب باشه🌺