زن
میگه به حدی از تنفر رسیدم که امروز خواستم با خوردن قرص همه چی رو تمام کنم ولی یادم اومد اخر این هفته عروسی پسر عمومه نخواستم عروسیش عزا بشه
میپرسه تا کی بخاطر صدای بلندم باید بهم توهین کنن و بگن کولی تا کی مادرم باید منو کتک بزنه
و من یهو پرت میشم وسط خیابون بین جوونایی که شعار زن زندگی آزادی سر میدن
ما میگیم مرگ بردیکتاتور مرگ بر فلان و بهمان اما اگر زورگو و ظالم مادرمون باشه چی؟
خیلی وحشتناکه که دیکتاتور تو خونمون باشه، همجنسمون باشه ، مادرمون باشه
معمولا تصور آدم از کلمه مادر یه چیز دیگه است
و باز پرت میشم خونشون وقتی داره زیر لگدهای مادرش از خودش دفاع میکنه
وقتی از شنیدن توهین ها و حرفهای زشت مادرش با تمام وجود جیغ میکشه
و بخاطر همین باز کتک میخوره
وقتی برادرش تهدیدش میکنه می کشمت میرم زندان
فقط بخاطر اینکه صداش بلنده
بخاطر اینکه وقتی جوش میاره داد میزنه
بخاطر اینکه تو فرهنگ ما صدای زن نباید بلند باشه وگرنه بهش میگن کولی
وقتی میگه من از خانوادم متنفرم بیشتر از قبل مطمئن میشم زن زندگی آزادی تو خیابون جواب نمیده
چون دیکتاتورها تو خونه و بین خانواده هامونن اگر تونستیم حقمون رو از تو خونه بگیریم اونوقت کوچه خیابونم حل میشه
قلبم از این همه ستم پنهان درد گرفته درد گرفته درد گرفته
باهم گریه میکنیم بخاطر درد مشترک همه دختران سرزمینم
زن که با محبت و سیاست دنیاداری می کنه،
واقعا فقط یه کولی با داد زدن و به زور به خواسته ش می رسه!
و دقیقا خوبی این اغتشاشات همینه که زنی وسطشون نیست، یه مشت کولی ان که اینام موجشون به زودی می خوابه :)