تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

بایگانی

زن ۲

چهارشنبه, ۲ آذر ۱۴۰۱، ۰۵:۵۱ ق.ظ

امشب با زور باهاش حرف زدم تا بهش بگم تا زمانی که حرف مردم برات مهمه وضع من و تو به جای مطلوبی نمیرسه تو سعی میکنی محدودم کنی من بیشتر تلاش میکنم از دستت خلاص بشم این بین بهم بیشتر آسیب میزنیم

بارهاست که بعد از دعواهامون قرار بوده بره مشاور و روانپزشک ولی بعد که اوضاع آروم می شد فکر میکرد همه چی عادیه و من فراموش کردم و نمی رفت

گاهی با ۶۰ سال سن لج میکنه میگه من چیزیم نیست و طفره میره و خیلی وقتام قول داده که بره و نرفته

زندگی با شخصی که مساله داره واقعا سخته شخصی که فکر میکنه چون بزرگتره پس رییسه و حرفش باید قبول بشه

ولی امشب با اینکه میگفت نگو و نمیخواست بشنوه مثل همیشه گفتم با همون لحن و صدایی که دوست داره

ولی خدا کنه خودم بتونم خودمو درمان کنم چون اونقدر اذیتم کرده که حتی اگر بهش آسیب بزنم هم عین خیالم نیست بهش گفتم نمیخوام به اون حد از نفرت برسم که حتی اگر تیکه تیکه های بدنت رو ببینم بی تفاوت باشم 

می بینی تو همه عمرم باهات قهر نکردم ولی الان اولشه روزها میرم تو اتاق و بودن و نبودنت برام مهم نیست پس این زنگ خطره

به دستت نگاه کن وقتی به خودت اجازه دادی بهم آسیب بزنی برای محافظت از خودم چیکار کردم اینم اولین باره و زنگ خطره

نمیتونی من رو  به اون حد از بی وجدانی برسونی چون به ضرر خودته چون ما دوتا فقط همدیگه رو داریم 

همیشه از اینکه اشتباهات رو بهت بگن فرار کردی 

حتی یکبار رفتیم مشاور وقتی مشکلش رو بهش گفتن تا دو روز عذاب وجدان داشت و دیگه هم نرفت

خیلی روزگار سختی رو میگذرونم ، سالهاست دارم تحمل میکنم ولی اون روز که هلش دادم که نتونه اذیتم کنه از خودم ترسیدم یه آن به خودم اومدم و گفتم اگر سرش به جایی میخورد و می مرد چی 

بعد از مرگ پدر و مادر و از دست دادن خانوادم ما برای هم موندیم و به شدت هم این سالها داریم به هم آسیب میزنیم

قبلا اینطور نبود یادمه یکی از روشنفکر ترین افراد زندگیم بود الانم تو همه چی حمایتم میکنه دوستام تعجب میکنن که راحت میتونم حرفای نگویی که کسی به پدر مادرش نمیگه رو بهش بگم

ولی اونم قربانی زندگی تو محیط آلوده ی شهر کوچیکیه که مردمش ظاهرا عوض شدن ولی هنوز ...

نمونه اش همین مهمانی بود که بعد سالها چند روز پیش رفتیم دختر عموی تحصیلکرده من  پشت سر مردم حرف میزد و من حالم بهم میخورد از رفتارش

اونم میگه همین بلا رو سر من آوردن سالها پیش که مردم بسته تر بودن تیپ و لباسم ، رفت و آمدم متفاوت بود شوهرمم پایه و همراه بود حتی خیلی قبلتر از اون باباش و برادرش تو دورانی که دختر حق نفس کشیدنم نداشت بهشون آزادی هایی داده بودن که تو آرزوی دخترای دیگه بود همیشه برام سوال بود آدمی با این وضع چی شد که به این زن تبدیل شد ازش پرسیدم تا بتونم درکش کنم گفتهمه چی از خانواده ام و خانواده شوهرم شروع شد منو میکشیدن کنار فلانی شوهر دوستت آدم خوبی نیست خواهرم میگفت فلانی دلش به چی خوشه لباسای رنگیش یا رنگ موش و هزاران چیز دیگه که وقتی شنیدم متنفر شدم از همه فامیل 

خانواده شوهرم بدتر 

 

این بخش بدترش که جلو خودم اتفاق افتاد دیگه تیر خلاص رو بهش زد

مادر بی شعور و کثافت زن عموم با خنده بهش گفت فلانی دامادم میگه بعضیا میگن زن فلانی خوب نیست و...

خودتون بگیرید چی بهش گفتن

میگفت دیگه من و شوهرم کم آوردیم حالا سالهاست که باهاشون زندگی میکنم نه دکستی دارن نه رفت و آمدی نه با فامیل کار دارن 

چون بقدر زیادی دوستم داره که گاهی خودم خسته میشم  برای محافظتم بهم آسیب میزنه  که من تجربه های اونو نداشته باشم

آدمی که یه زمانی آرزو داشتم مادرم باشه حالا که شده اونقدر دنیاش تیره شده که شدیم دشمن هم

و من نمیخوام به اون حد از،سنگدلی برسم که وجودش برام مهم نباشه

بعد همون کثافتای بی شرفی که اینطوری مریضش کردن حالا بیا و ببین چی شدن روشنفکر و آزاد بیا و ببین بچه هاشون چی هستن

همیشه میگفت هیچوقت کسی رو عیب نکن یه جا بگذار برای ده سال دیگه شاید دلت خواست مثلشون بشی 

و حالا همه اون آدمای بیشرف اونقدر تغییر کردن که آدم هنگ میکنه ولی روح و روان این زن سالهاست بیماره و منم بیمار کرده

خیلی خیلی بده که بین دوست داشتن و تنفر گیر کنی بارها خودم مشاور رفتم ولی تا اون نیاد فایده نداره انگار یه جاده ی یکطرفه است حتی روانپزشکم رفتم ولی اونا بجای اینکه دردت رو بگن بعد دارو بدن عین موش آزمایشگاهی نسخه میدن و برام عوارض داشت بعدش دکتری که نتونه پیرزن عربی که فارسی بلد نیست رو تحمل کنه خودش روانی تر از من بیماره:)

ولی باز تلاشم رو میکنم یه شماره مشاوره رایگان هست یکبار زنگ زدم و امروز دوباره یادم اومد تنها راهی که باید دوتامون رو نجات بدم اینه که باز خودم تلاش کنم 

سالها پیش تونستم بعد از مرگ خانوادم خودم رو درمان کنم حالا هم میتونم چون اون زن الان شبیه دختر بچه های آسیب دیده است

و من میخوام زنجیر رو قطع کنم

شماره اورژانس اجتماعی ۱۴۸۰ ساعت هفت و نیم صبح تا ۲ بعد از ظهر پاسخگو هستن شاید بدردتون بخوره لطفا تو گوشی هاتون ذخیره کنید و به دوستان و اشنایانتون اطلاع بدین چون تو اوج بحران روزی که در حد انفجار بودم نجاتم داد و از فاجعه جلوگیری کرد

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱/۰۹/۰۲
خورشید جاودان

نظرات  (۱)

خدا بهتون قوت بده برای تلاش:))

چقدر همدلانه  و مسئولانه برخورد میکنید با موضوع. این عالیه.

بگردید مشاور خوب شاید پیدا کردید اطراف،

اگ نبود مشاور خوب تلفنی بهتر از مشاور بد حضوریع😬

 

پاسخ:
سلامت باشید
مشاور تلفنی که شماره اش رو گذاشتم هم رایگانه هم برای با اول که استفاده کردم عالی بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی