پدر
ازم می پرسه به نظرت باباهامون در موردمون چی فکر میکنن؟
پاسخ میدم اون موقع که هر دوشون بودن نفهمیدیم چی فکر میکنن الان باید بریم اون دنیا ازشون بپرسیم آیا ما بچه های ایده ال شما شدیم یا نه
یه نگاه بهم میکنه و میگه خب تو بپرس تو زودتر میری
و بعد انگار متوجه شد چی گفته گفت ببخشید منظوری نداشتم
بخاطر اینکه ناراحت نشه گفتم چشم وقتی رفتم حتما از بابات می پرسم بهت افتخار میکنه یا نه
ولی خیلی هم مهم نیستا مهم اینه ما بهت افتخار میکنیم
یواش گفت هرچی باشه ادم به تایید باباش نیاز داره حتی اگه اون دنیا باشه
بغلش کردم و گفتم حتما بهش میگم بیاد تو خوابت و خودش نظرش رو بگه و سر ش رو بوسیدم
همه عمر کمش تلاشش رو کرد تایید باباش رو بگیره ولی نگرفت
امیدوارم بالاخره باباش بیاد به خوابش
مکان اتاق 312
و
بچه یکی از بچه های آسمونی بخشه؟