تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

بایگانی
۱۳خرداد

تو منطقه ما فرهنگ ها اونقدر نزدیک بهم و دارای اشتراکات زیاده که خیلی وقتها لر عرب و فارس به معنای واقعی یکی هستند و نمیشه خیلی چیزها رو جدا کرد علاقه به موسیقی سنتی لری و عربی هم ریشه در گذشته ما داره در مورد خودم که خوندن اهنگ عراقی میحانه میحانه ناظم الغزالی توسط بابا بزرگم جز جدایی ناپذیر همه تابستونهای کودکیم بود بابا تو طارمه می نشست سیگار می کشید و زیر لب زمزمه میکرد و ما بچه های فراری از خواب هم تو حیاط دور و برش بازی میکردیم اما موسیقی سنتی بختیاری رو خودم کشف کردم بچه بودم که فیلم شیرسنگی رو دیدم اونقدر بچه که فقط از اون فیلم بازی علی نصیریان و صدای خاص عزت الله انتظامی تو ذهنم موند و اهنگ تیتراژ پایانیش 

مرجنگه مرجنگه خدا دونه جنگ تفنگه

مر زوره مر زوره خدا دونه دوره س ناجوره

امروز بعد سالها دوباره رفتم سراغ شیرسنگی  و با شنیدنش اهنگ تیتراژش به پهنای صورت اشک ریختم عجیب همیشه با اهنگ شیر علی مردون و اهنگ مرجنگه غم سنگینی رو دلم میشینه ولی از اون مدل غمهای شیرین 

بقول احسان عبدی پور زندگی ماها تو جنوب یه جورایی امیخته با غمه تو اوج شادی مراسم عروسی و اون نی انبان شاد  ته ته هاش یه غمی هست که ماها باهاش حال میکنیم

و این روزها بیشتر از هرچی به این فکر میکنم مر زوره مر زوره  خدا دونه دوره اس ناجوره

ولی دیگه برنو هم جواب نمیده 

خورشید جاودان
۰۴خرداد

 ۱)'بعد از ۱۶ سال معلم بودن تو سیستم بیمار اموزش پرورش آزمون  استخدامی  حق التدریس قبول نشدم اون موقعی که تو شهر کوچیک من با پارتی و رابطه بچه ها و فامیل و همسران خودشون رو استخدام میکردن کسی یادش نبود معلم باید اصلح باشه ولی  الان یادشون اومده که ازمون صلاحیت بگیرند 

تمام عمر و جوانیم روگذاشتم پای کار و حالا بعد ۱۶ سال و تو سن ۳۹ سالگی من فریاد میزنم مثل سگ پشیمونم که وارد سیستمی شدم که فقط ریا و دروغ یاد میده و مجبورت میکنه خودت نباشی 

وقتی به مطالب کتابا به چیزایی که مجبورم درس بدم نگاه میکنم به خودم میگم برم به بچه مردم چیزی بگم که خودم قبولش ندارم؟

۱۶ سال با تناقض و زجر کار کردم چون اولا معلمی و کنار بچه ها بودن رو دوست دارم دوما به کار احتیاج دارم و جز معلمی چیزی بلد نیستم بقول مادر خدابیامرزم من معلم بدنیا اومدم

و الان بلاتکلیف ترین لحظات  عمرم را میگذرونم

خورشید جاودان
۱۵ارديبهشت

دا سی چه فغون ایکنی؟ تا بیده همی بیده ظالم همیشه سالم

ولی اون پنج ماه لعنتی نفهمید دخترش کجاست ؟ بهش گفتن رفته کرج 

همونجوری که وقتی بچه بودم بهم گفتن عمو مجید رفته مسافرت 

میپرسید دخترم بی معرفت نیست  چرا بهم یه زنگی نمیزنه

همونجوری که میپرسیدم عموی من چرا بدون خداحافظی با من رفت مگه دوستم نداشت؟

میگفت بهش زنگ بزنید دلم براش تنگ شده 

همونجوری که روزها دم در منتظر عموم می نشستم

هیچوقت نفهمید دخترش کجا بود 

همونجوری که من  تا سالها نفهمیدم عموم کجاست بعدها هم که میرفتیم قبرستون به دادا میگفتم چرا این قبرا یه گوشه قبرستونن چرا هیچی روی سنگشون نیست؟ راستی ما عمو رو گم نمیکنیم؟ وبرای هیچ سوالم جوابی نبود

دایه نود سالش بود من پنج سال

 

میگه صبر کشکو خدا ۷۰۰ ساله یا صبر خدا 

به خودم میگم تا کی صبر؟

خورشید جاودان
۱۴ارديبهشت

سرطان از دست دادن خانواده  جنگ دردهای بی درمون  هرچیزی که فکرش رو کنید به سرم اومد ولی هیچ کدوم منو از پا ننداخت

دوستانی که منو از اینجا شناختن میدونن که چقدر پوست کلفت هستم انگار تو زندگی قبلیم یه کرگدن تمام عیار بودم 

ولی از وقتی جریان ازمون استخدامی حق التدریس ها پیش اومد عالیجناب کرگدن پوست کلفت رد داد جوری که روزی صدبار ارزو میکنه این کابوس تمام بشه ۱۶ سال مفت کلاسهاشون رو پر کردیم حالا یادشون اومده قرار بچه های مردم رو دست ما بسپرن و احتیاج به سنجش صلاحیت معلم دارند؟۲۳ سالم بود که استخدام شدم الان تو سن ۳۹ سالگی نه ثبات شغلی وجود داره نه امنیت 

همه زندگی ارزوها و خواسته هام بسته به یک ازمونه که هر دفعه یک ماده تبصره بهش اضافه میکنند بریدم خسته شدم دیگه جایی برای این ظلم ندارم

ظلم ظلم ظلم 

راستی خدا کجاست؟  چرا بقول دایه ام ظالم همیشه سالمه؟

خورشید جاودان
۱۲ارديبهشت

یه روزی برمیگردم و باز اینجا مینویسم 

خورشید جاودان
۳۰آذر

دوست داشتن بعضی پدر مادرا دقیقا دوستی خاله خرسه است

از یه طرف یکیشون به قصد کشتن تا میتونه بچه اش رو میزنه رو سینش میشینه 

دست میگذاره روی دهنش تا خفش کنه  از طرف دیگه یکی دیگشون می پرسه چرا غذا نمیخوری وقتی بچه میگه نمیخوام سیرم در حالیکه قار و قوره معده اش گوش اسمون رو کر میکنه با تشر میگه نخواه وقتی افتادی گوشه بیمارستان حالت جا میاد 

و بچه تو دلش میگه شما که بالاخره قرار منو بکشین پس بهتره تا قاتل بچتون 

نشدین خودم جوری ترتیب کار رو بدم که نه کسی بره زندان نه حرف ناموسی پشت سر بچتون باشه و به اعتصاب غذاش ادامه میده

تا روزی که برای همیشه ساکت بشه و اون بچه ی ایده ال پدر مادرش بشه

بچه ای که اصلا حرف نمیزنه

 

خورشید جاودان
۰۱آذر

اومدم بنویسم بچه ها فلان اتفاق افتاده از خودم پرسیدم اصلا کسی اینجا رو میخونه یا نه که بخوای اینقدر صمیمانه بچه ها خطابشون کنی

از بس تو این ۱۵ سال تدریس گفتم بچه ها کلاشده  عادت زندگیم بزرگ و کوچیکم نداره

از این که بگذریم این روزا یه سوال ذهنم رو مشغول کرده اونم اینه که چه رابطه ای بین فلسفه و پریودی هست؟ اخه وقتی که میخوام پریود بشم و درد وحشتناکی رو تحمل میکنم بجای حس و حال افسردگی معمول که اغلب دچارش میشن حال و هوای من عجیب میشه بین درد و خونریزی شدید به زندگی فکر میکنم زندگی چیه؟ سوالیه که تو ذهنم میچرخه شاید فکر کردن به زندگی یه مکانیسم دفاعی باشه دفاع دربرابر درد 

چون قبلا هم بعد شیمی درمانی جایی که جون ادم درمیاد از درد و عوارض شیمی درمانی من بازهم به زندگی فکر میکردم

یه جورایی درد برای من نماد زندگیه دست اویزی برای چنگ زدن به زندگی

فکرشو کنید موقع پریودی و دردش من دلم میخواد تولدم باشه و این پروسه هر ماه ادامه داره 

البته اینم بگم زندگی زشته دنیا اصلا جای قشنگی نیست ولی من بلند میشم و زندگی میکنم دلیل این همه مبارزه هم نمیدونم چون اصلا نمیدونم زندگی یعنی چی

فقط دارم تلاش میکنم یکم محیط اطرافم رو قشنگتر کنم شاید حال ادمای دور و برم بهتر بشه 

خورشید جاودان
۱۶آبان

برای نصب برنامه شاد و تدریس انلاین مجبور شدم مجموعه بی نظیر اهنگهام رو که چند سالی برای جمع اوریش وقت گذاشته بودم پاک کنم  

برای فرستادن یه فیلم کوتاه تدریس مجبورم کلی برنامه و اپلیکیشن رو حذف کنم و وقتی لازم دارم دوباره دانلود کنم

چون یه گوشی معمولی دارم که زود حافظش پر میشه

لعنت به شاد که ناشادمون کرد 

واقعا اصرار به استفاده از این برنامه رو نمیفهمم  هیچوقت اندازه این مدت از معلم بودن بیزار نشدم 

خورشید جاودان
۲۵مهر

با بنده خدایی تو کار عروسک شریک شدم که بتونه پول دوا درمونش رو جور کنه کارش خوبه خیاط حرفه ایه و واقعا کمک خوبیه فقط یه اشکال داره اصلا ادم ریسک پذیری نیست وقتی یه طرح جدید به ذهنم میاد و به کمکش نیاز دارم محاله نره تو فاز من میدونستم گالیور 

سخته، وقت کمه ،سرفرصت باید کار کرد، نمیتونم، کمرم، سرم و...‌ مثل رگبار تو سر من بیچاره است

و امکان نداره باهم دعوامون نشه ولی هردو به شدت بهم نیاز داریم و کمبود های هم رو تو کار تکمیل میکنیم 

گاهی اونقدر خسته میشم که سفارش رو کنسل میکنم اونم سفارش های قیمت بالا رو که فقط این رفیقمون حرفی نزنه 

بعد جفتمون بی پول می مونیم جوری که برای پول آژانس هم به چه کنم چه کنم می افتیم 

خورشید جاودان
۱۸مهر

از پستها و مطالبی که میگذاشت میدونستم  استاد شجریان رو دوست داره اون حد دوست داشتنی که بعد از شنیدن خبر مرگش طبیعی بود ناراحت بشه 

ولی من وقتی خبر مرگش رو از بی بی سی شنیدم  فقط تو دلم گفتم خدا رحمتش کنه و بی تفاوت از کنار تلویزیون گذشتم 

به خودم گفتم مرد که مرد حالا این حجم اخبار و پست اینستاگرامی و ..‌ چه دردی از گرفتاری های من دوا میکنه این همه ادم می میرن خب اقای شجریان هم یکی از اون همه ادم کاش همه مثل ایشون زندگی میکردن و فرزند لایقی چون همایون از خودشون به یادگار میگذاشتن 

تا اینجا با این گفتگوهای درونی سعی  میکردم همچنان با خودم کلنجار برم

ولی میدونم این حجم از بی تفاوتی که این روزها دچارش شدم اصلا عادی نیست  شاید هم اثر فشارهایی که دارم تحمل میکنم از ادمی که مجبور با حقوق یک و دویست و پنجاه روزگار بگذرونه چه انتظاری میشه داشت؟

فکر کنید عموم هم فوت کرد مثل بقیه ناراحت نشدم استاد شجریان که جای خود

مدتیه وقتی خبر مرگ کسی رو میشنوم میگم خوشبحالش 

و این غیر عادی ترین حالت ادمیه که نسبت به همه مسائل دور و برش حساسیت داشت 

 

خورشید جاودان