تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

بایگانی
۲۴شهریور

کرونایی خوشحال کیست؟

یه رفیقه که هیچیش شبیه ادمیزاد نیست حتی بیماریش اونوقت کینه شتری گرفته که من کرونا گرفتم رفقام رو شناختم حتی یه ساندیس هم برام نیاوردین چه برسه کمپوت آناناس 

رفیق احوالپرس کیست؟ کسی که مدام حال کرونایی خوشحال رو تلفنی می پرسید ولی یه علامت کوچیک که ثابت کنه اون بنده خدا کرونا گرفته جز تست مثبتش نداشت 

احوالپرس میپرسید علائمت چیه کرونایی خوشحال پاسخ میداد هیچ یعنی یه آبریزش بینی هم نداری ؟ نه 

البته من کلا برای همه دوستام احوالپرس هستم حتی در حد یه پیام 

مهدی جان میدونم تو این اوضاع هم میخواستی حالمو خوب کنی و سعی میکردی خوشحال باشم ولی اصلا پشیمون نیستم برات کمپوت نیاوردم😁

تازه خوشحالم که کلی باهات کل کل کردم  

  • سنگ صبور کیست ؟ یه رفیق ساکت و ارومه که سه سال میشناسمش و تو این سه سال هروقت ازش پرسیدم حالت چطوره چه خبر جز شکر خوبم خبر خاصی نیست چیزی ازش نشنیدم اونقدر ساکت که من هیجانی خیلی وقتا خجالت میکشم که چرا اینقدر حرف زدم 
  • هانی جان ممنونم که مثل یکی از نزدیکانم تو این سه سال مخصوصا بعد از رفتن بابا مامانم سنگ صبورم بودی

 

رفیق کتابخون کیست؟ کسی که اگر میگرن نداشته باشه و یا تو غار نباشه هروقت بهش زنگ بزنی با عشق خاصی از کتاب برات حرف میزنه و دنیات رو زیر و رو میکنه

مجید جان ممنونم که تو این چهار پنج سال من رو با دنیای کتاب آشتی دادی

 

 

همیشه جوری رفتار کردم که جنسیت رفیق برام مهم نبوده هرچند گاهی بعضی

از هم جنسها دچار سو تفاهم شدن  و فکر کردن خبریه ولی خب برای من فرقی نداره که زهرا باشه مجید باشه یا هانی یا این کرونایی خوشحال دهه هفتادی 

من به چشم انسان بودن بهشون نگاه میکنم شاید یکی از دلایلش این باشه که جای مادرشون هستم و حس مادری دارم نسبت بهشون😂

ادمای زیادی تو زندگیم بودن دوست همکار همسایه و..‌ تنها کسانی که امتحانشون رو پس دادن و کنارشون واقعا راحتم بدون هیچ نگرانی خودم هستم همین رفیقهام هستن 

هیچوقت نتونستم ادمهایی که به جنس و جسمت بیشتر توجه میکنن رو درک کنم اونم اون مدل موذی هاشون که رو نمیکنن چی تو سرشونه و فقط خدا بهت رحم میکنه که میفهمی چه ذات پلیدی دارن

کاش اینقدر دنیا رو حال بهم زن نمیکردن اینجوری ادم مجبور نبود از سایه خودش هم بترسه 

اونم دختری مثل من که دنیا رو از دل صافم میبینم و تا چند سال پیش به همه ادما خوشبین بودم  ولی یه گرگ به تورم خورد که حسابی متحولم کرد 

و این درس بزرگی بود برام

 

 

 

 

 

خورشید جاودان
۱۶شهریور

عمو کریمم هم امروز رفت پیش عمو مجید و بابام 

امروز که خبر مرگ عمو کریمم رو شنیدم به یک چیز فکر کردم اونم این که چطور عموم تونست تا الان خودش رو جوری حفظ کنه که کسی نفهمه گرایش سیاسیش چی بوده با اینکه مجبور به ترک خانواده اش ولی عمو مجیدم دهه ۶۰ اعدام شد 

بر خلاف این دو عموی خدا بیامرز  کله خرابم نهایت حواس جمعی بین سه پسر دایه برای بابای خدا بیامرزم بود یادمه مامانم به شوخی میگفت بابات ترسو بود نه تظاهرات می رفت نه کاری میکرد همیشه هم با دوتا برادراش درگیر بود که عاقبت خوشی نداره فعالیتهاشون  

خب راستم میگفت یکیشون جوونمرگ شد و اون یکی اواره و تو غربت هم مرد

بابام راست میگفت برای کی؟ برای خلقی که الان شدن قوم الظالمین 

عمو مجیدم همیشه نقش پررنگی تو زندگیم داشت  بعد رفتنش عمو کریمم شد رفیقم  ولی خب اخلاق خاص خودش رو داشت  وقتی رفت سال ۶۸ بود اینقدر دور بود که نمی شد ببینمش یکبار ۱۵ سالگی دیدمش تا الان که خبر مرگش رو شنیدم  خیلی درد ناکه که تصویر کمرنگی ازش دارم 

تنها عکسی که ازش دارم عکس مربوط به عروسی مامان بابامه انگار با رفتنش همه اثارش ناپدید شدهم تصویر ذهنی که ازش داشتم هم کتاباش هم نوارهاش

 

 

سیاست خانواده ما رو از هم پاشید بچه های دایه رو اواره کرد بخاطر همین وقتی دانشگاه قبول شدم بابام اولین چیزی که گفت این بود سرت رو می اندازی پایین کور و کر میشی فقط درس میخونی

 

 

 

 

 

خورشید جاودان
۰۸شهریور

ما تو خونه یه گل پسر شش ساله داریم که بنده افتخار دارم عمه ایشون باشم

این گل پسر یه عروسک اردک داره که دستکشی و نمایشی به شدت وابسته این عروسکه جوری که یک لحظه بدون اردکی سر نمیکنه 

عمه خانمم وظیفه داره از ۲۴ ساعت روز ۸ الی ۱۰ ساعتش رو اردکی بشه و بجای اردک حرف بزنه 

مامانم به این گل پسر دیروز گفته بود اردکی شپش گرفته و نباید بهش دست بزنی ولی کو گوش شنوا قبل از خودش سروکله اردکی پیدا شد منم بخاطر اینکه از شر اردکی خلاص بشم بهش گفتم عمه منم از اردکی شپش گرفتم ببین سرم می خاره و شروع کردم به خاروندن سر و اینکه عمه نیا نزدیکم

خان قلی خانم ابرو برامون نگذاشت می رفت و می اومد عمه شپشو عمه شپشو😂

عمه فردا بره مدرسه بهش میگن شپشو  خلاصه به قیمت این ابرو ریزی تو خونه  سه ساعت از شر شازده و اردکی راحت بودم ولی نمیدونستم چقدر دلتنگه تا اون لحظه به روی خودش نمی اورد و با شوخی با من گذروندش ولی وقتی دل کوچیکش طاقت نیاورد و گریه کرد و اون لحظه ای که اردک رو اوردن بهش دادن و گفتم من شپش ندارم شوخی کردم جوری من و اردکی رو بغل کرد که از خودم خجالت کشیدم که بیشتر تحمل نکردم 

ولی از شپشو گفتنش حسابی خندم میگرفت

قربون اون حرف زدنش ش رو هم نمیتونه تلفظ کنه سپسو هی سپسو 

عمه سپسو

گاهی ازش میپرسم عمه چرا فقط من باید بجای اردکی حرف بزنم میگه اخه صدات مهربونه

بهش میگم چرا منو دوست داری ببین من پیر شدم بدرد نمیخورم 

میگه اخه تو خیلی خوب باهام بازی میکنی

و اینجوری راحت مخ عمه رو میزنه تا باهاش اردک بازی کنه

این جناب اردک یه رفیق داره بنام قوقولی که تو بازی بچه بی ادبیه و همیشه همه ازش دلخورن

یه نی نی اردک هم داریم که گاهی عمه مجبوره جای اونم حرف بزنه

مامان اردکی و بابا اردکی بابا مامان اردکی هستن و پدراردکی پدربزرگش کلا این جماعت تخیلی هستن و تو شهر اردکی زندگی میکنند

و عمه مجبوره جای همگی صحبت کنه

این روزای کرونایی با اردکی وخان قلی خان میگذره

خورشید جاودان
۰۳شهریور

امروز بعد ده سال پیام داده و احوالپرسی 

تا اینجاش رو با صبر و حوصله جواب دادم ولی وقتی به جایی رسید که درخواست کرد دوباره ارتباط داشته باشیم بهش گفتم دوستش ندارم و نمیخوام باهاش ارتباط داشته باشم

تمام تلاشم رو کردم از من بدش بیاد ولی میگه ادمای مهربون همیشه سعی میکنن خودشون رو سنگدل نشون بدن 

ده سال پیش مادرش فقط بخاطر اختلاف سنیمون که ۴ سال ازش بزرگتر بودم  بهش گفته بود بری سراغ این دختر حلالت نمیکنم و بعد یه دیدار حضوری وقتی داشتم برمیگشتم خونه بهم تلفن کرد و گفت نمیخوام قاتل مادرم بشم اون روز از نگاهش فهمیدم انگار شرمنده اس و میخواد یه چیزی بگه نمیتونه ولی خودمو زدم به اون راه

خب برای دوست داشتن و خواستنه نجنگید و تسلیم شد منم ازش گذشتم 

ولی بعد ده سال چه چیزی تغییر کرده ؟

راه درستش این بود که محکم جلوش بایستم ولی خب هنوز یه ذره براش احترام قائلم و دوست ندارم دلخور بشه 

بجاش تا جایی که امکان داشت خودمو عوضی نشون دادم شاید بدش بیاد 

نمیخوام دوباره دلم بلرزه 

نمیخوام دوباره کسی رو دوست داشته باشم من برای پذیرفتن تنهایی خودم سختی زیادی کشیدم و حالا هیچ کس رو تو چهارچوب خودم راه نمیدم 

خورشید جاودان
۳۱مرداد

دوبار تو عمرم مادرهام رو از دست دادم ولی باز خدا یه مادر خوب برام فرستاد

اینکه با خاله و شوهرخالم زندگی میکنم و بهشون میگم مامان و بابا حالم رو خوب میکنه 

اینکه وقتی به آغوش مادر نیاز دارم یکی هست که سیرابم کنه 

حالم خوب میشه

پارسال تا بحال تحمل زندگی راحت تر شده 

شاید پیش خودتون بگید چه راحت میتونه جایگزین کنه 

ولی کسی با کسی جایگزین نشده نه مادر واقعیم از ذهنم پاک شده نه اون زنی که همه زندگیش رو برای ما گذاشت ولی باید دنبال حال خوب باشم

چون میخوام زندگی کنم

خورشید جاودان
۲۶مرداد

دوسال و نیمه که تو حوزه عروسکهای بومی جنوب فعالم با رفتارهایی مواجه شدم که باعث شده به حدی بیزار بشم که کار و بگذارم کنار و عطاش رو به لقاش ببخشم

کاری که هیچ منفعتی نداره و فقط بر اساس علاقه انجام میشه

اصل ماجرا اینه که با ادمهایی روبرو میشیم که اونقدر انحصار طلب هستن و دنبال منافع شخصی که نمیتونن این حرف ساده که عروسکهای بومی برای یک ملت و فرهنگ بزرگ هستند رو درک کنند 

ما مالک عروسکهای بومی نیستیم که بخوایم بگیم مال من ، شهر من ، خانواده من بلکه میراث دار یک امانت از گذشتگان هستیم که فقط باید احیا و معرفی بشن و اثری برای ایندگان باشند

از لحاظ در امد هم هیچ نفعی ندارند چون در رقابت با عروسکهای مدرن اصلا منبع مالی خوبی نیستند

واقعا حالم بهم میخوره از این همه انحصار طلبی هرچی سعی میکنم این جریان رو درک کنم واقعا ناتوانم 

از طرفی اونقدر تخریب کردن تهمت زدن و اراجیف گفتن که فرار رو به قرار ترجیح دادم 

دنیاشون ارزونی خودشون من یکی نمیتونم بین این ادما دوام بیارم و حال دلم خوب باشه  چند وقتیه به خودم میگم اینجور ادما با اسم و رسم و حتی دو قرون پول بیشتر به کجا میخوان برسن که  تهمت می زنن

خورشید جاودان
۱۹مرداد

خیلی وقته داروهای ارامبخش رو گذاشتم کنار 

یکم سخته با خودم کلنجار برم ولی ارامش با دارو هم جوابگو نبود 

اون نه ماهی  که دارو مصرف میکردم همه چی گل و بلبل بود ولی در ظاهر

منم طی یه حرکت انتحاری تصمیم گرفتم بگذارمش کنار 

و خوبه که دیگه دارو مصرف نمیکنم 

بیماریم باز برگشته و اینبار کنارش یه آلرژی وحشتناکم هست جوری که تمام تنم از شدت خارش تکه تکه شده 

و کل شش ماه گذشته ی کرونایی بنده کاملا قرنطینه بودم 

کتاب نخوندم و دوتا کتاب از کتابخونه امانت گرفتم و پس ندادم جالبه اون کتابا هم نخوندم و

چندتا عروسک بومی جدید از مناطق مختلف احیا کردم 

و کلا با پوست کلفتی گذروندم 

اینا قسمتهای پررنگ من و روزگارم بود 

اومدم بنویسم ولی واقعا حرفی برای گفتن نیست از بس دنیا خر و خاک برسر شده نمیدونم چی بگم😊

وقتی پوست کلفت میشی اونقدر سر و بیحس میشی که حال نداری فکر کنی

حال نداری حرف بزنی 

گاهی شده حال نداشتم غذا بخورم 

میگذره اونم با مسخره ترین حالت که فقط باید بهش بخندی 

مگه جز خنده کاریم میشه کرد

 

خورشید جاودان
۰۴مرداد

 

پرسیده بودی هستی؟

اومدم بگم بله هستم 

وقتی فکرش رو میکنم ۶ ماه خونه نشینم و از خونه بیرون نرفتم و با کسی جز از طریق تلفن ارتباط نداشتم به خودم میگم دمت گرم که دوام اوردی و از خودم می پرسم چرا اینقدر پوست کلفتی؟

 

 

خورشید جاودان
۲۷بهمن

میخواستم اونقدر ازش فاصله بگیرم که کلا فراموشش کنم ولی هنوز بعد پنج سال شماره اش رو حفظم

کاش بشه ادمهای خوب زندگی رو هم فراموش کرد ادمای خوبی که به هزار و یک دلیل دیگه نیستن 

ولی هنوز به یاد بهترین رفیقی هستم که تو روزهای بدم کنارم بود دوستم بود برادرم بود پدرم بود مادرم بود و عشقم بود 

خدا رو شکر میکنم که همچین تجربه ای رو تو زندگیم داشتم و ازش خیلی چیزها یاد گرفتم 

هروقت بهش فکر میکنم از خدا میخوام کنار هرکسی هست خوشبخت و سلامت باشه گاهی دلم براش تنگ میشه ولی میدونم رابطه ای که تمام شده برای همیشه پرونده اش بسته شده 

دوستی که موقع بیماری و سختی کنارم بود انگار رسالتش رو انجام داد و رفت

ادمای همه چی تمام تو این دنیا نایابن  

به عقیده من

هرکسی وارد زندگی ما میشه اومده که چیزی بهمون یاد بده و باعث رشدمون بشه گاهی با خوشی و گاهی با ناخوشی مهم درسیه که ما از روابطمون میگیریم

به جرات میتونم بگم دوستانی دارم و داشتم که کنارهرکدوم یک جنبه از وجودم رشد کرد

 

خورشید جاودان
۰۷بهمن

ابله داستایوسکی و آبلوموف گنچاروف رو همراه یه کتاب آبکی از جوجو مویز از کتابخونه گرفتم به قصد مرگ کتاب میخونم که فقط فراموش کنم تنها هستم 

و به حد خودکشی عروسک می سازم 

خوبی این تنهایی اینه که باز برگشتم به دوران خوب کتابخونی گذشتم 

ادبیات روسیه هم که واقعا حالم رو خوب میکنه

فقط اینبار احتمالا یه کار بد بکنم و ابلوموف رو به کتابخونه برنگردونم 

و برای مدتی طولانی تمدیدش کنم و پیش خودم نگه دارم 

اخه بعد از دوسال دوباره تو کتابخونه دیدمش قبلا گرفته بودم ولی کامل نخوندمش  ولی اینبار میخوام برای چند ماه نگهش دارم و از خوندنش سیراب بشم

 

 

 

خورشید جاودان