دلم میخواست یکی برام آواز بخونه فرقی هم نداشت کی
به دوستم پیام دادم و تا به خودم اومدم دیدم این منم که دارم براش قصه محلی میگم و بیت محلی میخونم
این روزها خیلی عصبانیم انگار هرچی خشم نهفته است مثل آتشفشان داره فوران میکنه
تا مرز جنون چند قدمی فاصله دارم دو یا سه قدم به آخر خط رسیده ولی پررو تر از اینم که بخوام تسلیم بشم
کتاب مدیریت استرس از کتابخونه گرفتم و میخونم ولی فکر کنم کنار استرس باید برای خشمم هم فکری کنم
اول تیر میرم باشگاه ورزش شاید حالم بهتر بشه
مثل همیشه که زندگیم دو رو داشته نقاب میزنم و تظاهر میکنم همه چی خوبه
ولی میدونم هیچ چیز خوب نیست اونقدر بد که گاهی تو خیالم اسلحه بدست میگیرم و دونه دونه عوضی هایی که ازشون متنفرمو درست مثل تو فیلمها میکشم اونوقت یه نفس راحت میکشم
خیلی سال پیش یه پارتنر داشتم که فکر میکرد من یه بره ام که اجازه میدم گرگها تیکه پاره ام کنن حقیقتش بره ای بودم که همه ادما رو دوست داشتم خیلی مهربون بودم و واقعا بی چشمداشت به همه محبت میکردم ،اینطوری حالم خوب بود
ایشون همیشه بهم میگفت اینقد گوسفند نباش لازمه یکم گرگ هم باشی
اون موقع مقابلش جبهه میگرفتم و باز کار خودمو میکردم
اما الان که دیگه اون دختر مهربون نیستم میفهمم چی میگفت
اما هنوزم اون حدی که میخوام گرگ نشدم فقط تو خیالم از همه اونایی که آزارم دادن به هرنوعی انتقام میگیرم
قسمت خوب این روزای گند اینه فردا با دنیا و کیمیا دوتا از دانش اموزام میخوام برم بیرون تا ببینم چی میشه