من کدبانو نیستم
از اقای سعادت پرسیدم آشپزیتون خوبه پاسخ داد بله
گفتم برعکسش من از آشپزی متنفرم بهتره بگم بلد نیستم و نمیخوام یاد بگیرم البته یه چیزایی بلدم ولی در کل متنفرم
خندید و گفت خب اینجوری کسی کشفت نمیکنه منظورش ازدواج بود
گفتم اتفاقا بهتر مگه زن چون زنه موظفه بشوره بپزه بسابه
راستش من برعلیه این تفکر سنتی شورش کردم مگه من خواستم دختر بدنیا بیام که تو جامعه سنتی ما برام نسخه بپیچن که بعنوان یک زن این وظایفمه؟ مردی که خدمتکار بخواد نه همسر همون بهتر منو پیدا نکنه
هروقت کسی تو خونه نبود که غذا درست کنه من درست میکنم ولی وظیفه ی مادام العمر من نیست
هیچوقت نخواستم اون دختر کدبانو باشم کلا از هرچی چهارچوب این مدلیه متنفرم
نهایتش هم مجبور بشم آشپزی کنم از دستور پختای تو اینترنت استفاده میکنم تو کارای خونه هم کمک میکنم اما نه همیشه هروقت حس کنم لازمه خلاصه من با ۴۲ سال،سن دختری هستم که آشپزیم اصلا خوب نیست و از بیانش اصلا ترسی ندارم
چون من نه سیندرلا هستم نه کدبانو
و منم با اینکه شاگرد خیاطم یه خشتک بلد نیستم بدوزم
دست پختم هم یه چیزیه بین گزارش هفتگی و گشتم نبود
من و خورشید شما کدبانوها همه