بعضی ادما خیلی عجیبن هم عجیب هم ترسناک میان تو زندگیت ولی اونقدر علائم عجیب از خودشون نشون میدن که عطاش رو به لقاش باید ببخشی
مخصوصا وقتی اون ادم یه مرد باشه
دیشب واقعا خشمگین و عصبی بودم جوری که هر آن اراده میکردم میتونستم بلایی سر خودم بیارم اما از اونجایی که من با صحبت کردن حالم خوب میشه و میخواستم حرف خودشو که گفته بود اگر در توانم باشه که کاری کنم حالت خوب باشه دریغ نمیکنم امتحان کنم بهش پیام دادم
ولی درجواب فقط گفت که بس کن اینجوری حرف بزنی من نیستم
مسخره ترین و حال بهم زن ترین جوابیه که از طرف کسی که قرار دوستش داشته باشی میشنوی
از بی توجهی هاش متوجه شدم که از اون دسته ادمایی که نیاز جنسی و عشوه گری و.... میخواد نه دوست داشتن و دوست داشته شدن واقعی که من اهل اینطور روابط نیستم اخر عمری میخواستم به خودم فرصت بدم عشق رو تجربه کنم که انگار سهم من نیست ادمی تو شرایط من انگار تو لحظات اخر برای جیزایی که تجربه نکرده ،نخورده، ندیده ، نشناخته حرص و ولع داره
ولی تا لحظه اخر عمرم هم نمیخوام وارد یه روابطی بشم که اصولم رو زیر پا بگذارم
با مجید صحبت میکردم ازش پرسیدم چرا دنیا اینجوریه و ادماش اینقدر بی تعهد شدن ما هم وقتی باهم اشنا شدیم حداقل سالها گذشت تا بعنوان دوست اعتماد سازی کردیم زیر و بم هم رو شناختیم تا اینکه بتونیم دوستای خوب ده ساله باشیم ولی الان کسی این فرصت رو به طرف مقابلش نمیده کسی اعتماد سازی نمیکنه تا میگن سلام یهو ... میخوان
جوری شده که انگار اصحاب کهفم از خواب بیدار شدم و می بینم دنیا جوری عوض شده که من و امثال من توش غریبیم گفت تقصیر تو نیست وقتی فلسفه زندگی ادما برپایه لذت باشه و ادما به هرطریقی و هرقیمتی لذت بخوان دنیا به نظر ادمایی مثل تو ترسناک میشه و این حس ناامنی رو تنها تو تجربه نمیکنی خیلی از دخترها و پسرها تجربه میکنند
و من تو این دنیایی که نمیشناسمش به غار تنهایی خودم پناه میبرم و دیگه
هیچوقت تا لحظه ای که زنده ام در دنیام رو به روی هیچ کس باز نمیکنم
بقول بکت من خود را در آغوش گرفتم نه چندان مهربان و نه چندان با لطافت اما وفادار وفادارو من به این جمله با تمام وجودم اعتقاد دارم