تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

بایگانی

۴ مطلب در بهمن ۱۴۰۱ ثبت شده است

۲۶بهمن

چند هفته است که دیگه با دانش اموزا حرص نمیخورم موقع پرسش صدا میزنم و وقتی میگن نخوندیم نتیجه اش یه صفره

جوری که بعد پرسش کل لیست بجز چند نفر بقول خودشون پر میشه از دَهرویه  ( تخم مرغ)😁

تا دو سه هفته پیش واقعا دوست داشتم نتیجه زحماتم رو با نمرات دانش اموزان ببینم ولی هیچ هدف و انگیزه ای تو حاشیه شهر وجود نداره شاید هم تو یه عالم دیگه سیر می کنند

تعجب میکنم بدون هیچ نگرانی راحت میگن خانم نخوندیم اونقدر راحت و خونسرد که حرصت در میاد

اوایل  با محبت نصیحت میکردم گاهی هم با تندی بهشون تذکر میدادم ولی به طرز عجیبی نسبت به محبت و تندی مقاومت نشون میدن کلا هیچی بهشون اثر نمیکنه 

یکی دو هفته است که اصلا حرفی نمیزنم درسمو میدم اونی که میخواد یاد میگیره بقیه هم بی خیالن

بهشون گفتم خسته اید دوست ندارید سر کلاس بمونید یا درس علوم رو دوست ندارید اروم از کلاس برید بیرون ولی یاغی گری نکنید ولی چون هوا سرده همه تو کلاس می مونن و میخوابن 

 سالهاست تو حاشیه شهر درگیرم با ذوق و شوقی نمونه سوال مینویسم از گوشه کنار مطالبی رو جمع اوری میکنم که تو درس علوم از بچه های شهر چیزی کم نداشته باشن ولی به نتیجه مطلوب نمیرسم

درد اینجاست که همکارام میگن چقدر حرص میخوری باهاشون ، چرا عصبی و کلی قضاوت که فقط دلخورم میکنه بخاطر اینکه نمیتونم بی خیال باشم

ولی این مدت که لیستم تخم مرغی شده حداقل انرژیم برای اونایی باقی میمونه که میخوان درس بخونن و حس افسردگی ندارم چون وضعیت رو پذیرفتم این جماعت اونقدر که حواسشون به بی تی اس و کیوت بودن ... و کراش داشتنه به درس نیست 

 

خورشید جاودان
۲۲بهمن

ساده ترین عروسک بومی بَوی استان ایلام که  روش ساختش به اینصورت بوده ، دو تکه چوب از بیابون پیدا میکردند  سر چوب بلند رو می تراشیدند  و چوب کوچکتر رو بعنوان دست بصورت صلیبی وصل میکردند

 

هم ساده است هم سرشار از تخیل و خلاقیت سازنده است

و یاد اور سادگی و آرامشی که پشت بند سادگی نصیب انسان میشه

بقول استادم ساده ی مهم و وقتی پرسیدم چرا مهم

پاسخ دادند که نسل قبل در روش تربیتی، اموزه های دینی و سبک زندگی سادگی رو می آموخت چیزی که در حال حاضر حلقه مفقوده ی زندگی ماهاست

به شتابی که تجمل گرایی و مصرف گرایی پیش اورده دقت کنید

عاز این منظر این عروسک و دیگر عروسکهای بومی مهم هستند که میتونیم به کمک اونها سادگی رو به کودکان اموزش بدهیم

 

خورشید جاودان
۱۳بهمن

نمیدونم شما هم مثل من با فرو کردن نوک خلال دندون گوشه لثه ای که درد میکنه لذت میبرید یا من فقط این حس خود ازاری رو دارم 😂 

اون حس قلقلک توام با درد خفیف بهتر از اینه که با جیب خالی و با قیمتای،سرسام اور بری دندون پزشکی و درحد مرگ زیر دست دکتر درد بکشی

اینا رو گفتم که بگم با خوندن رمان کوری  همین حس رو تجربه میکنم 

قبلا یعنی تا همین یکی دو هفته پیش بخاطر مشکلات و شرایط روحی که درگیرش بودم از خوندن خیلی کتابها که می دونستم حسابی ذهنم رو درگیر میکنند به شدت می ترسیدم بعنوان نمونه فکر کردن به کتاب فریدون سه پسر داشت عباس معروفی با اینکه چند سال پیش خونده بودم  منو بهم می ریخت

ولی از اونجایی که میگن برای مقابله با ترس باید تو دل ترس بری من این قاعده رو برای حال کتابخونی داغونم بکار بردم

بعد از هرگز رهایم مکن ایشی گورو رفتم سراغ کوری  ساراماگو کتابی که سالها از خوندنش وحشت داشتم 

شاید تعجب کنید ولی از اونجایی که هیچ چیز من شبیه ادمیزاد نیست:) و کلا ادم تنها یی هستم با شخصیتهای کتاب به شدت همذات پنداری میکنم حالا شاید این یک مساله روانی به نظر بیاد ولی این عادت به ظاهر غیر نرمال باعث شده تا بتونم با چالش های بیماری و زندگیم کنار بیام

میگید چه کاریه که به دردای زندگیت با کتاب خوندن با این وضع اضافه کنی؟

باید بگم وقتی یاد بگیری و بپذیری زندگی سرتاسردرد و رنجه این مدل کتاب خوندن هم عادی میشه

تو رمان کوری عاشق زن چشم پزشک شدم تنها فرد بینای جمع که سعی میکنه به طور غیر مستقیم به نا بیناها کمک کنه

من هنوز کتاب رو تمام نکردم ولی تا جایی که خوندم پر از هرج و مرج و خودخواهی بود 

چیزی که ماهم کماکان درگیرش هستیم دنیای ما و زندگی ما بخصوص این روزها که فشارهای زندگی بیش از حد توانمون شده دقیقا شبیه رمان کوریه

نمیدونم افراد بینای جمع ما چطور می تونن کمک کنند و تا کجا توان و تحمل دارند که متفاوت از جمع باشند ولی میدونم سخت ترین کار همرنگ جماعت نشدنه

چیزی که زن چشم پزشک هم به نوعی منتظرشه، یه روز از خواب بیدار بشه و دنیای اطرافش شیری رنگ باشه

 

خورشید جاودان
۰۴بهمن

وقتی یک کتاب هیجان انگیز میخونم دوست دارم با کسی در موردش صحبت کنم اون مدل ذوقی که یه بچه ماجرایی رو تعریف میکنه در من بوجود میاد

کتاب هرگز رهایم نکن ایشی گورو امروز شش صبح تمام 

و من تمام اون ساعتایی که سر کلاس بودم و علوم درس می دادم به هیلشم و دانش اموزاش فکر میکردم 

خیلی وقتا از جبر روزگار می نالم که چرا تو یه شهر کوچیک بدنیا اومدم که هیچ امکاناتی نداره ولی با خوندن هرگز رهایم نکن به خودم میگم از این بدتر اینه که موجودی آزمایشگاهی باشی که برای هدف خاصی تولید شده باشی و هیچ اختیاری نداشته باشی 

فکر کردن به هیلشم واقعا حس عجیبی رو در من بیدار کرده که هیچ توضیحی براش ندارم و یک سوال مدام تو ذهنم میچرخه نکنه ما هم به منظور خاصی خلق شده باشیم و خودمون خبر نداشته باشیم شاید اگر بمیریم متوجه هدف خلقت خاصمون بشیم

یه چیزی مثل موش آزمایشگاهی بودن فضایی ها

هرگز رهایم مکن  از اون کتابایی بود که دوست نداشتم تمام بشه و طعمی 

 مثل شکلات تلخ داشت  

خورشید جاودان