تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

بایگانی

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

۲۵آبان

هفته کتاب و کتابخوانی و کتابخونه ای که تو روستای محل کارم ساختم اوضاع خوبی نداره 

چون متصدی کتابخونه ادم خشک مغز و احمقی که حتی حاضر نشده تابلو نصب کنه و کمی تبلیغات کنه تا مردم از وجود کتابخونه باخبر بشن

حیف اون همه زحمتی که کشیدم 

واقعا دلم می سوزه که کتابا اونجا خاک بخورن و کسی نره سراغشون

از ته دل برای خودم متاسفم که فکر میکردم با این قدم کوچیک میشه یه تغییری تو افکار عقب مونده این ادما ایجاد کرد 

متاسفم برای خودم که تو مملکتی زندگی میکنم که فقط یک هفته از سال برای کتاب و کتابخوانی  برنامه هست و بقیه سال این دوست داشتنی ها فراموش میشن

امروز پیام دادم که اگر خودتون برای خودتون تلاش نکنید مجبور میشم کتابخونه رو جمع کنم و ببرم جایی که واقعا قدرشو بدونن 

هدف اصلی من برای ساخت کتابخونه ایجاد یه فضای امن برای حضور افراد بخصوص خانمها بود و ایجاد تغییراتی هرچند کوچیک ولی موثر ولی فعلا همه چی به فنا رفت

خورشید جاودان
۲۳آبان

یکی از سرگرمی های جدیدم پیاده روی و جمع کردن سنگ و چوب تو خیابونه

بعد هم نقاشی روی سنگها و ساختن یه دنیای خیالی دیگه 

قصه ی خونه های سنگی 

ادمهای سنگی و درختای سنگی قصه خودم و ادمای اطرافمه

سنگهایی که نماد سختی و انعطاف ناپذیری هستن تو دستای من جون میگیرن و هرکدوم صاحب یه شخصیت و هویت میشن و بازگو کننده یه قصه

این روزا دلم که تنگ میشه به سنگها و رنگهام پناه میبرم

هیچوقت فکرشو نمیکردم سنگهای کنار دریا و خیابون یه روزی ارامبخش روح و روانم بشن سنگهای سختی که مرحم زخمهای دلم هستن 


خورشید جاودان
۲۰آبان

هیولای درون 

خرشرک درون

دراکولای درون

کودک درون

مادر درون

فرشته درون 

خل گور به گوری درون

مرد درون 

قدرت 

صبوری 

طاقت 

تحمل 

عشق 

دوست داشتن 

مهربانی 

نفرت 

مرگ 

زندگی 

مادر 

پدر.

.

.

.

اه این سرو صداها چرا ساکت نمیشن؟

چرا سوالای بی جواب تمامی ندارن 

میشه شلوغ نکنید 

اگه اینجوری پیش برین مجبورم یه مبصر درون هم براتون انتخاب کنم 

ساکت نشید با اشد مجازات روبرو میشین 

میخندین؟ 

باور ندارین 

خیلی خب صبر کنید حالتون رو میگیرم 

صدای همتون رو برای همیشه خاموش میکنم 

چی ؟ نمیتونم ؟

درسته شما هم فهمیدین اونقدر تنهام که به شما پناه اوردم  حق دارین من از پس خفه کردن شماها بر نمیام 

یه اعتراف کنم؟

یه جور خودآزاری شیرینه ، تمام روز تو اتاقم بشینم و به اراجیف شما گوش کنم برام لذت بخشه 

راستش من جز شماها کسی رو ندارم ولی جان من بچه پررو نشیدا زیادی شلوغ کنید یه گلوله حرومتون میکنم 

اه چقدر بی مزه اید خب چرا غش خنده شدین ؟

اهان زیادی شبیه دیالوگ فیلمای وسترن شد 

باشه بابا بچه پرروها سرمو میکوبم به دیوار 


خورشید جاودان
۱۹آبان

یه چیزی تو وجود خودم برام عجیبه

کسی که تونسته دردهای وحشتناک رو تحمل کنه چرا با کوچکترین حرفی میریزه بهم؟

چرا وقتی عصبانی میشه به یه موجود غیر قابل تحمل تبدیل میشه

چرا اصرار داره به یه نفر بفهمونه که اقای عزیز قبل انتقاد از من حداقل یه نکته مثبتم رو به خودم بگو تا با خودم بد نشم و مدام خودخوری نکنم که خوبیام کجاست

این که همش شد بدی

چرا از خودم راضی نیستم با این همه کار و فعالیت

چرا ضعیفم

و جواب همه این چراها اینه 

منم ادمم یکی مثل خودتون دلم مهربونی و توجه میخواد

دوست دارم خوب و بدمو ببینید 

ولی چیکار میکنید به اسم رفاقت و دلسوزی فقط انتقاد انتقاد انتقاد

جوابش چیه لجبازی لجبازی لجبازی

هیچوقت ادعایی به خوب بودن نداشتم فقط خود واقعیم بودم و هستم

زیادی ساده ام چون شفافم 

این روزا کسی ادمای شفاف رو دوست نداره 

همه دنیا میخوان تغییرشون بدن 

به کمی عیاری و سیاستمداری نیازمندم ولی انگار اینم ژنتیکیه 

پس گور پدر دنیا من همینم که هستم 

هرچند با خودم اصلا این روزا خوب نیستم  ولی با تمام وجودم خودمو دوست دارم 

چون هیچکسی نمیتونه مثل من باشه و خدا یه دونه افریده اونم منم 


خورشید جاودان
۱۶آبان

ازم پرسید بدترین قسمت سرطان چیه

گفتم اون وقتی که برا اولین بار بعد شیمی درمانی موهات میریزه صبح بیدار میشی و یه عالمه مو روی بالشت میبینی بعد از اون دیگه هیچیش ترسناک نیست

درست مثل اولین باری که پریود میشی و بعدش دیگه نمیترسی



خورشید جاودان