درد جسمی که شروع میشه روح و روانم به یک آرامش عجیبی میرسه یه جوری درونم ساکت میشه که بتونم روی درد جسمم تمرکز کنم
شبیه بچه ی ملاحظه کاریه که می بینه مامانش سرش شلوغه مودب یه گوشه خونه خودش رو سرگرم میکنه
این سکون و سکوت درون باعث میشه به درد جسمم فکر کنم و روی پیدا کردن راه حلهایی برای کنار اومدن باهاش متمرکز بشم وبه خودم بگم بالاخره یک روز تمام میشه
وقتی پریود میشیم تو بدترین حالت قرار میگیریم تا تجربه نکرده باشی نمیتونی بفهمی اون بدترین حالت چیه و هرماه با صبوری این دوره رو میگذرونیم چون مطمئنیم میگذره
من هم از وقتی خرچنگ برگشته به خودم میگم بدتر از دوران پریودی نیست بللخره تمام میشه ازش نمیترسم چون میدونم ته زندگی همه مرگه یعنی نهایت این بیماری یا هر بیماری دیگه اگر درمان نشه همینه
خب بین هزاران مدل مرگ اینم یه نوعشه
من قرار نیست بمیرم ولی نهایتش رو برا خودم ترسیم کردم که این مدت از زندگیم لذت ببرم
خیلی وقته کتاب نخوندم اخرین کتابی که خوندم پستچی همیشه دوبار در می زند بود که پایانش رو خیلی دوست داشتم
سرگرمی جدیدم این روزا دیدن عروسکهای بومی روسیه تو پینترست و ذخیره کردن اوناست که سر فرصت درست کنم
به برگزاری یک دوره عروسک سازی با دور ریزها هم فکر میکنم