ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
سه شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۱۵ ب.ظ
اسودگی ما عدم ماست
این روزا مشغول کارم ، بهتره بگم وقتی بیمارستان نیستم حسابی بار کاردستی خودمو سرگرم میکنم
دلخوشی این روزای تلخ ، ساختن گل کاغذی وبردن به این مغازه واون مغازه است به امید اینکه مشتری پیدا بشه
اونقدر خودمو تو کار غرق کردم که شبا نمی فهمم کجا خوابم می بره و این تلاش بهم حس خوبی میده ، از وقتی بابام رفت اوضاع بدجور بهم ریخته و یه جورایی بار سنگین زندگی روی دوش من افتاد ولی بازم خدا رو شکر که می تونم حداقل کاری برای خانوادم انجام بدم
من دست به هر کاری بزنم یک موفقیت کامل است
همه چیز در هماهنگی کامل الهی است
کتابی نخوندم وتقریبا یک ماهی میشه که نرفتم سراغ کتابخونه این چند ماه علاوه بر بیمارستان و کارهای دیگه به طرز وحشتناکی کارای مدرسه هم زیاد شده جوری که همه کاره هستیم الا معلم:))
دلم یه مرخصی طولای با آرامش میخواد ولی ما اصلا مرخصی نداریم یه جورایی همه چی تو هم گره خورده ولی اگه شده با دندون اون گره ها رو باز کنم عقب نمی کشم چون من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
۹۶/۱۱/۱۰