دخترک گلفروش
دوشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۶، ۱۰:۳۴ ق.ظ
رویای دخترک گلفروش دست از سرم بر نمیداره ، جوری به مخم فشار میاره که دلم میخواد سرمو بکوبم به دیوار از دستش
از اونجایی که من تسلیم نمیشم یه عالمه گل درست کردم و گذاشتم دور وبرم شاید دخترک گلفروش ته ذهنم کمی اروم بگیره
حالا که قرار نیست دنیا به کام من باشه و بجای گل وسنبل از زمین وزمان برام فقط درد میباره حداقل میتونم اتاقمو گلستان کنم
دلم میخواد اونقدر پر گل بشه که از سر وکولم گل بریزه
دخترک گلفروشم با خوشحالی تو باغ پر گل اتاقم بچرخه وبرام آواز بخونه
من هم پیراهن گلدار صورتیمو بپوشم وسرمست بشم از عطر گلهای کاغذی وصدای آواز دخترک گلفروش
یه روز این رویا به واقعیت تبدیل میشه ، روزی که از درد وبیماری خبری نیست ، روزی که اتاقم میشه گلستان ، گلهای رنگارنگی که عطرشون تا اون سر کوچه می پیچه و دخترک گلفروشی که صدای اوازش میون گلها حال دل دنیا رو خوب میکنه
بالاخره یک روزی همه چی خوب میشه بدون درد ورنج وغم وغصه
تا رسیدن اون روز من گلهای کاغذی میسازم و اتاقم رو گلستان میکنم
۹۶/۱۲/۰۷