من و این همه خوشبختی
این روزا تو کتابخونه ی محلمون یه نمایشگاه کتاب برگزار شده که خیلی خیلی حال سگی این مدتم رو خوب کرده
تنوع کتاباش کمه ولی برای من یه نعمته
پنجاه درصد هم تخفیف داره و این یعنی خرید کتابهای گرونی که بخاطر قیمت به تاخیر افتادن
دیروز که از مدرسه بر میگشتم یه سر رفتم نمایشگاه و این کتابا رو خریدم
قمارباز داستایفسکی طبق پیشنهاد اقا مهرداد وتایید رفیق هیچ کس خریدم
بینایی ژوزه ساراماگو( کوری رو قبلا خوندم وخیلی خوشم اومد ازش حالا میخوام بینایی رو امتحان کنم میگن سیاسی ترین کتاب این نویسنده است)
ملت عشق الیف شفاک ( راستش با ریسک بالا وفقط بر اساس تعریف زیادی که ازش شنیدم خریدم خب قیمتشم زیاد بود که تو این نمایشگاه نصف شده بود:))
و کوهستان طنین انداز شد خالد حسینی ( از خالد دو کتاب بادبادکباز وهزار خورشید تابان رو خوندهم وحسابی خوشم اومد حسینی برای من امتحان پس داده است)
1984 اورول (مزرعه حیوانات رو خوندم واین کتاب رو خریدم)
زندگینامه چارلی چاپلین ( بچه بودم به دختر عموم قرض دادم دیگه پس نداد و هنوز بعد سالها تو ذهنم بود که ای کاش یه جایی پیداش کنم که تو نمایشگاه پیداش کردم)
-------------------------------------------------------------------------------
اقا من تو دومورد حرص وطمع دارم یکی خوندن وخریدن کتاب اون یکی هم خوردن بستنی :)
جوری که وقتی بچه بودم دلم میخواست یا زن عمو پدیده بشم یا زن بستنی فروش محلمون
اینو گفتم که بگم من تا اخر اسفند که این نمایشگاه دایر میرم ومیام کتاب می خرم واحتمالا کلی یادداشت این مدلی خواهیم داشت:)
از این به بعد همه هزینه ها برای کتاب ونمایشگاه
باز خدا رو شکر که بعد این همه اتفاق بد حال بهم زن خدا به من هم یه نگاهی کرد
---------------------------------------------------------------------------------------------------
بیربط نوشت
خیلی وقتها یه حس دلتنگی دارم دلتنگی عجیبی که تمام وجودمو تو خودش محو میکنه
دلتنگی که نمیدونم برای کی یا چیه فقط دلتنگم
دلتنگ کسی یا چیزی که نیست ، یه ناشناخته و این بدترین حسی که میتونه گریبانگیرت باشه
یه چیزیت باشه ولی ندونی چی فقط حال دلت ابری بشه
برای فرار از این حال که سالهاست باهاش درگیرم هیچ راه چاره ای ندارم جز سرگرم کردن خودم
امروز میخوام اتاق تکونی کنم ویکم با مرتب کردن وتمیزکاری حالمو خوب کنم