سی و هشت یا بازگشت
فعلا در حال جمع اوری کتاب برای کتابخونه هستم و این بین کتابهای خیلی خوبی هم بدستم رسیده چندتا کتاب قدیمی نسخه اصلی هم بینشون بود که هم خیلی قدیمی بودن و هم نمیشد تو کتابخونه عمومی باشه بدلیل ... بودنشون ، با اجازه صاحبشون تو کتابای کتابخونه نگذاشتم و ایشون لطف کردن و به خودم هدیه دادن
انشالله بزودی از حساب کتابخونه موجودی میگیرم و همینجا میگذارم که در جریان مبلغ جمع اوری شده قرار بگیرید
خوندن خیلی از کتابا مثل نوشته های ال احمد شریعتی و خیلی از نویسنده های دیگه برای من بیشتر جنبه خاطره بازی داره ، کتابایی که دوران کودکیم تو کتابخونه ی عمو مجیدم میدیدم و همیشه دلم میخواست بفهمم توش چی نوشته اون موقع ها که به عقل و سنم قد نمیداد فقط وقتی باسواد شدم کنار عمو می نشستم و براش روخوانی میکردم بدون اینکه بفهمم چی میگه
هرچند الان ممکنه کمتر کسی بپسنده و علاقمندبه خوندنشون باشه ولی برای من بیشتر از هرچیز یاد اور عمو و دوران خوشی که کنارش گذروندم و اینکه با دنیایی که عموم توش زندگی میکردآشنا بشم
تو اون دوران تو خونه ها و کتابخونه هااینجور کتابا زیاد پیدا میشد چون اون دوران پر التهاب دوره ی ایدئولوژی ها و صف بندی های سیاسی بود و به اقتضای زمانه باید مطالعه میکردن خب حالا چندتایی از اون کتابا که بخاطر .... نابود شدن بعد سی سال به خونه برگشتن و از این بابت خوشحالم و مطمعنم روح عمو مجیدم خوشحاله
اولین بار کتاب ماهی سیاه کوچولو رو عموم برام خوند و بعدها بارها و بارها خودم خوندم راستش از اون همه کتاب عالی کتاب خونه عموم که تو تنور ریخته شد چندتایی برام باقی موند که یکی از اونا ماهی سیاه بود چند سال پیش به پسر بچه ای که خیلی دوستش داشتم هدیه اش دادم تا مامانش براش بخونش و وقتی باسواد شد خود پسرک بخونه خیلی وقتا دلتنگش میشدم ولی دیروز همون نسخه قدیمی رو هدیه گرفتم و خیلی خوشحالم ماهی سیاه دوباره به کتابخونم برگشت
و دلتنگی من برای عمو مامان و بابام با دیدنش کمتر شد و میشه