شصت و پنج
خیلی بده سرو زبون ندارم یعنی بلد نیستم موقع سلام و احوالپرسی یا ابراز محبت با کلمه ها بازی کنم و ردیف و پشت سر هم بچینمشون خوب تزیینش کنم و تحویل طرف مقابل بدم
راستش خیلی وقته میدونم زیادی خود واقعیم بودم
خیلی وقته میدونم خنگ و ساده به نظر اومدم
از خیلی چیزا که هم نسلای ما تجربش نکردن و این روزا تو این نسل گودزیلا زیاد دیدم و شنیدم تعجب کردم و حتی از سر سادگی تعجبم رو ابراز کردم تا جایی که گاهی باعث خنده شدم
ولی باور کنید نمیتونم جور دیگه باشم خیلی وقت ها حس میکنم از فضا اومدم به این دنیا ، موجود فضایی ساده ای که از خیلی چیزهای زمینی ها تعجب میکنه و مدام از خودش می پرسه چرا من اینقدر ساده هستم
ولی باز نمیتونه جور دیگه ای باشه
از موذی گری و سیاست های عجیب غریب ادما ، زرنگ بازی هاشون رنگا و رنگی دور یی و ریا شون سردر نمیاره این موجود فضایی ساده و خنگ فقط بی رنگی رو میشناسه چون با تمام وجودش بی رنگه اونقدر شفاف که خیلی راحت میشه تمام وجود و احساساتش رو دید