هعی روزگار لعنتی خسته کننده
یه چیزی تو وجود خودم برام عجیبه
کسی که تونسته دردهای وحشتناک رو تحمل کنه چرا با کوچکترین حرفی میریزه بهم؟
چرا وقتی عصبانی میشه به یه موجود غیر قابل تحمل تبدیل میشه
چرا اصرار داره به یه نفر بفهمونه که اقای عزیز قبل انتقاد از من حداقل یه نکته مثبتم رو به خودم بگو تا با خودم بد نشم و مدام خودخوری نکنم که خوبیام کجاست
این که همش شد بدی
چرا از خودم راضی نیستم با این همه کار و فعالیت
چرا ضعیفم
و جواب همه این چراها اینه
منم ادمم یکی مثل خودتون دلم مهربونی و توجه میخواد
دوست دارم خوب و بدمو ببینید
ولی چیکار میکنید به اسم رفاقت و دلسوزی فقط انتقاد انتقاد انتقاد
جوابش چیه لجبازی لجبازی لجبازی
هیچوقت ادعایی به خوب بودن نداشتم فقط خود واقعیم بودم و هستم
زیادی ساده ام چون شفافم
این روزا کسی ادمای شفاف رو دوست نداره
همه دنیا میخوان تغییرشون بدن
به کمی عیاری و سیاستمداری نیازمندم ولی انگار اینم ژنتیکیه
پس گور پدر دنیا من همینم که هستم
هرچند با خودم اصلا این روزا خوب نیستم ولی با تمام وجودم خودمو دوست دارم
چون هیچکسی نمیتونه مثل من باشه و خدا یه دونه افریده اونم منم