حاشیه
ژرمینال امیل زولا رو میخونم بخش چهارمش هستم ولی تا اینجا محیط و ادمایی که داستان ترسیم کرده شبیه حاشیه ی شهرمونه
جاهایی که ۶ ساله کار میکنم . کارگرها تو معدن و من تو مدرسه
نمیدونم این کتاب چطور مجوز گرفته اخه اونقدر واضح و بی پروا درمورد فقر و فلاکتی که پشت بندش فحشا هست حرف زده که باعث تعجبم شده
اخه تابحال هرکتابی خوندم جوری سانسور شده بود که باید حدس میزدی چه خبره حالا شاید این کتابم سانسور شده من خبرندارم ولی با خوندن هر سطرش من بیشتر از قبل متعجب میشم که این چطور از زیر دست حضرات در رفته
شاید هم تو کتاب چیزخاصی نگفته و من خیلی مبتدیم که تعجب کردم ولی تا بخش چهارش که عالی بوده
زندگی کارگران معدنی که خیلی خیلی شبیه مردمیه که تو حاشیه شهر من زندگی میکنند و من بعنوان معلم بچه هاشون روزانه باهاشون سروکار دارم
ادمایی که نون شب ندارن بخورن ولی مثل گربه تولید مثل میکنن
کارگرانی که گرسنه هستن ولی تنها هنرشون تولید مثله
دخترایی که عقل درست حسابی ندارند ولی زیر مردا میخوابن و نهایتش وقتی شکمشون بالا اومد رها میشن
هر سطرش رو که تا بخش چهار خوندم به خودم گفتم عهه چقدر شبیه فلان شهرکی که بودم ، شبیه خانواده فلان دانش آموز وشبیه....
من هم ژرمینال رو میخونم هم داستانش رو کنار مردم حاشیه شهر به مدت ۶ سال زندگی کردم
اگه زبان اصلی باشه که هیچی
اگه ترجمه هم باشه جدیدا زیاد سانسور نمیکنن
من یه کتابی خوندم دیگه قشنگ توضیح داده بود جریانو /:
پ.ن : چه جای سختی تدریس میکنین!
پ.ن 2 : جدی قبل باردار شدن فکر نمیکنن که ممکنه غذا به همه نرسه ؟ یا اینکه فکر بچه رزقشو میاره ؟!