حال عجیب و خوب با کتاب خوب
وقتی یک کتاب هیجان انگیز میخونم دوست دارم با کسی در موردش صحبت کنم اون مدل ذوقی که یه بچه ماجرایی رو تعریف میکنه در من بوجود میاد
کتاب هرگز رهایم نکن ایشی گورو امروز شش صبح تمام
و من تمام اون ساعتایی که سر کلاس بودم و علوم درس می دادم به هیلشم و دانش اموزاش فکر میکردم
خیلی وقتا از جبر روزگار می نالم که چرا تو یه شهر کوچیک بدنیا اومدم که هیچ امکاناتی نداره ولی با خوندن هرگز رهایم نکن به خودم میگم از این بدتر اینه که موجودی آزمایشگاهی باشی که برای هدف خاصی تولید شده باشی و هیچ اختیاری نداشته باشی
فکر کردن به هیلشم واقعا حس عجیبی رو در من بیدار کرده که هیچ توضیحی براش ندارم و یک سوال مدام تو ذهنم میچرخه نکنه ما هم به منظور خاصی خلق شده باشیم و خودمون خبر نداشته باشیم شاید اگر بمیریم متوجه هدف خلقت خاصمون بشیم
یه چیزی مثل موش آزمایشگاهی بودن فضایی ها
هرگز رهایم مکن از اون کتابایی بود که دوست نداشتم تمام بشه و طعمی
مثل شکلات تلخ داشت
من هنوز نتونستم کاملا بخونمش
نمی دونم اهل دیدن فیلم های اقتباسی هستین یا نه
بر اساس این کتاب یه فیلم سینمایی ساختن