تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

بایگانی

احوالات من و دانش اموزانم

چهارشنبه, ۲۶ بهمن ۱۴۰۱، ۰۴:۴۲ ب.ظ

چند هفته است که دیگه با دانش اموزا حرص نمیخورم موقع پرسش صدا میزنم و وقتی میگن نخوندیم نتیجه اش یه صفره

جوری که بعد پرسش کل لیست بجز چند نفر بقول خودشون پر میشه از دَهرویه  ( تخم مرغ)😁

تا دو سه هفته پیش واقعا دوست داشتم نتیجه زحماتم رو با نمرات دانش اموزان ببینم ولی هیچ هدف و انگیزه ای تو حاشیه شهر وجود نداره شاید هم تو یه عالم دیگه سیر می کنند

تعجب میکنم بدون هیچ نگرانی راحت میگن خانم نخوندیم اونقدر راحت و خونسرد که حرصت در میاد

اوایل  با محبت نصیحت میکردم گاهی هم با تندی بهشون تذکر میدادم ولی به طرز عجیبی نسبت به محبت و تندی مقاومت نشون میدن کلا هیچی بهشون اثر نمیکنه 

یکی دو هفته است که اصلا حرفی نمیزنم درسمو میدم اونی که میخواد یاد میگیره بقیه هم بی خیالن

بهشون گفتم خسته اید دوست ندارید سر کلاس بمونید یا درس علوم رو دوست ندارید اروم از کلاس برید بیرون ولی یاغی گری نکنید ولی چون هوا سرده همه تو کلاس می مونن و میخوابن 

 سالهاست تو حاشیه شهر درگیرم با ذوق و شوقی نمونه سوال مینویسم از گوشه کنار مطالبی رو جمع اوری میکنم که تو درس علوم از بچه های شهر چیزی کم نداشته باشن ولی به نتیجه مطلوب نمیرسم

درد اینجاست که همکارام میگن چقدر حرص میخوری باهاشون ، چرا عصبی و کلی قضاوت که فقط دلخورم میکنه بخاطر اینکه نمیتونم بی خیال باشم

ولی این مدت که لیستم تخم مرغی شده حداقل انرژیم برای اونایی باقی میمونه که میخوان درس بخونن و حس افسردگی ندارم چون وضعیت رو پذیرفتم این جماعت اونقدر که حواسشون به بی تی اس و کیوت بودن ... و کراش داشتنه به درس نیست 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۱۱/۲۶
خورشید جاودان

نظرات  (۴)

۲۶ بهمن ۰۱ ، ۱۷:۳۹ زری シ‌‌‌

یه معلم شیمی داشتیم بنده خدا خیلی خارج از کتاب و با آب و تاب درس میداد و خلاصه یه چیز خیلی جامعی بود ولی اصلا کاری به کار بچه ها نداشت

درس میخونن ؟ نمیخونن؟ سرکلاس حرف میزنن ؟

پرسش کلاسی هم نداشت فقط امتحان مستمر میگرفت (اونم به خاطر اجبار مدرسه و اینا)

خیلی خوب بود :") 

اونایی که میخواستن گوش بدن ردیف اول مینشستن

بقیه هم میرفتن ردیفای اخر واسه خودشون بودن .

پاسخ:
خیلی هم نمیشه بی تفاوت بود شاید من زیادی حساس بودم ولی الان منم مثل معلم شما شدم 😊

چقدر عوض شدن بچه ها 

من خیلی میترسیدم معلممون چیزی بپرسه بلد نباشم -_- تازه درس علومه مثلا دینی و دفاعی نیست که بگیم اوکی حق دارن 

(ʘ ͟ʖ ʘ)

پاسخ:
کلا هیچ هدفی ندارن علوم و دینی و دفاعی واسشون یکیه

خیلی درک کردم اینو.

منم نمیتونم بی تفاوت باشم نسبت ب یاد نگرفتن بچه ها، حتی اون بچه ای که کم هوش تره!

 

پاسخ:
بله نمیشه بی تفاوت بود ولی قسمت تلخ ماجرای من نخواستن دانش اموزامه
اونقدر تو خونه هاشون خفقانه که مدرسه براشون تفریحگاهه نمیخوان درس بخونن
۳۰ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۵۴ میله بدون پرچم

سلام

کمتر حرص خوردن که واجب است اما به قول خودت خیلی هم نمی‌توان بی‌تفاوت ماند.

کامنت خانم زری مرا به یاد معلم زبان سال سوم دبیرستان انداخت که عیناً شبیه تجربه ایشان بود. ردیف اول هم که می‌نشستیم پشت‌سری‌ها و سروصدای وحشتناکشان نمی‌گذاشت چیزی بفهمیم. اسم دبیر ما از سرِ اتفاق آقای آزادی بود! چندسال قبل از آن دبیر بسیار سختگیری بوده و نهایتاً حرص و جوش هایش باعث سکته کردنشان شده بود و پس از آن کاملاً بیخیال شده بود و پشت به کلاس درسش را می داد و می رفت... بچه ها هم که جنبه نداشتند خلاصه سنگ تمام می گذاشتند در شلوغ کاری و....

پاسخ:
امروز به مدیر میگم تو رو خدا یک فکری کنید اصلا انگیزه ندارند کلا نمیخوان درس بخونن میگه تو بهشون انگیزه بده
بهش گفتم انگیزه ای برای خودم نمونده من که نمیتونم معجزه کنم
واقعا از این محیط خسته شدم ولی برای اومدن شهر پارتی میخواد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی