تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

بایگانی

هنر هیچ کاری نکردن و از هر دری سخن گفتن

چهارشنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۲، ۱۱:۴۴ ب.ظ

۱خیلی وقته کتابی نخوندم ساعتها جلوی کتابخونم می ایستم تا کتابی انتخاب کنم برای بازخوانی ولی تمایلی به خوندن کتاب ندارم چه برسه خوندن کتابهای تکراری

سال ۱۴۰۰ هم دوتا بخارای علی دهباشی خریدم که تاحالا نخوندم از تو کتابخونه درشون میارم ولی حوصله نمیکنم بخونم برمیگردونم سرجاش

این روزها به طرز آبکی زندگی رو میگذرونم با دیدن سریالهای کره ای آبکی و دیدن برنامه های آشپزی جم فود ساعتهام رو میگذرونم وقتی کنترل دستمه فقط بین دوکانال جم دراما و جم فود میچرخم خیلی وقتام حوصلم از دیدن سریالها سر میره و میام تو نت قسمت اخرش رو میبینم که بفهمم تهش چی میشه من کلا ادم سریال دیدن نیستم حداقل سریالهای ابکی  :) اوج هنرم تو این بخش ابکی از زندگی هراز گاهی پادکست گوش دادنه همیشه فکر میکردم چطور مردم می تونن سطحی زندگی کنن اعتقاد داشتم حتما روزی یه کار مفید در جهت ارتقا خودم رو باید انجام بدم ولی الان به درجه ای از بی حوصلگی رسیدم که میتونم ساعتها و روزها هیچ کاری جز دیدن تلویزیون نکنم

کاری نکردن هم هنریه که من بیش فعال از لحاظ کارهایی که انجام میدادم تا بحال نسبت بهش بی توجه بودم

البته اینم بگم اونقدرم آبکی نمیگذره بین این همه هیچ کاری نکردن یه کار خوب کردم اونم اینه که دوره کارآموزی برای علوم نهم میرم که از یکنواختی در بیام و سطح علمی ام ارتقا پیدا کنه

 

۲ وقتی به اهنگ هایده که میگه وقتی که من عاشق میشم دنیا برام رنگ دیگه است گوش میکنم دلم میخواد عاشق بشم شاید جز بحران چهل سالگیه هرچند نمیدونم کلا چی هست ولی بعد به خودم میگم پاشو دختر خودتو جمع کن بابا چهلم رد کردی کلا بی خیال

بعد مثل دخترای جوون میشینم به لباس عروس فکر میکنم که چطور میخوام بدوزم با چی تزیینش کنم وکلی فکر دخترونه این مدلی

نمیدونم من زیادی امیدوارم یا این حال و هوا جز لاینفک ویژگی های دخترونه است؟😁 خداییش ۱۰۰ سالمونم بشه اون حس مادریه و لباس سفید هراز گاهی تو دلمون جوونه میزنه شاید باید محکم تر روی مواضعم بایستم و شاید امیدم نا امید بشه تا ده سالی  یه بار به این چیزا فکر نکنم ولی گاهی میاد تو ذهنم

آدمیزاده دیگه هرچقدرم سعی کنه از ازدواج متنفر باشه سعی کنه به خودش بگه مردا رو دوست نداره و ازشون متنفره کافیه یه بار ....‌ شایدم بخاطر اینه که فکر میکنم فرصت زیادی برام باقی نمونده و یکم برای رسیدن به نداشته هام عجله دارم 

ر

 

۳ اینجایی که من زندگی میکنم یه جهنم واقعیه گررررررررررممممم جوری که نمیتونی تصورش کنی اونقدر گرمه که پدر کولرها در اومده تو خونه زیر بادکولرم کم میاری

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲/۰۴/۲۸
خورشید جاودان

نظرات  (۲)

۲۸ تیر ۰۲ ، ۲۳:۵۱ زری シ‌‌‌

دخترونه اس =)

پاسخ:
احتمالا چون هرجوری بخوام از شرش خلاص بشم نمیشه😁

چرا در به روش باز نمی کنی؟

بزار بیاد

نکوبش

شاید کسی داره از افق پیداش مییشه

پاسخ:
نه بابا همینجوری بهتره تا مطمئن نشدم بهتره درها بسته بمونن
بقیه اش هم فکراییه که یادگار دوران نوجوانی و جوانیه خیلی جدی نمیگیرم😊

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی