اگر بخواهم صادق باشم
دیگر به دنبال کسی که درکم بکند نیستم
من از ابتدای کودکی روروک ام را شکستم
تا روی پاهای خود بایستم
میلاد تهرانی
گیلاس آبی
اگر بخواهم صادق باشم
دیگر به دنبال کسی که درکم بکند نیستم
من از ابتدای کودکی روروک ام را شکستم
تا روی پاهای خود بایستم
میلاد تهرانی
گیلاس آبی
مامانی من خیلی دختر لوسی بودم همیشه باید موقع غذا خوردن حتی اگه سیر بودی سر سفره روبرو می نشستی تا غذا میخوردم وقتی میرفتی اهواز دکتر اون روز تا برمیگشتی لب به غذا نمیزدم
هفته هایی که شیفت صبح بودم با وجود درد بلند میشدی و عاشقانه ترین نون پنیر دنیا رو میگذاشتی همیشه نگران خورد و خوراکم بودی کیفمو چک میکردی که توش خوراکی باشه ضعف نکنم زنگ میزدی بهم مامان تغذیه ات رو خوردی ؟ داروهات فراموش نشه حالا کی فردا صبح بشینه روبروم تا صبحانه بخورم؟
خیالت راحت قول میدم به زور هم که شده غذا بخورم راستی امشب بعد دور روز شام خوردم تا تو خوشحال بشی فکر نکنی اشک نمیریزم ناراحت نیستما بهم نگی دختر سنگدلا خب چه کنم خودت که خصلتمو میدونی اخرین باری که گریه کردم وقتی بود مامان زینب غرق شده بود بعدش دیگه کم گریه ام می گرفت
الهی قربونت بشم دورت بگردم خوبه که دیگه درد نمیکشی خوبه که حالت خوبه راستی به بابا سلام برسون خیلی دلم براتون تنگ شده مامان ولی تحمل میکنم تا منم بیام پیشتون
مامان فقط یه گله دارم از این به بعد با کی برم بیمارستان
چرا رفتی نموندی کمکم کنی دور جدید درمانم تموم بشه خب شاید خوب میشدم
هرچند تو ده دقیقه هم نمیتونستی دوری بابا رو تحمل کنی تو زندگی بعدیتون اگه بهم رسیدین جون من به بابا بگو داروهاشو سر وقت بخوره که عصبانی نشی ازش
مامان اگر تو اون دنیا بابا شنواییش رو بدست اورد بهش بگو بیاد تو خوابم یه دل سیر پدر دختری باهاش حرف بزنم باشه ،می گی بهش ؟
خلاصه حرف همیشگیم حالا که من نیستم بچه های خوبی باشین و مراقب هم باشین قربونتون بشم زود میام پیشتون
سالها به اسم هیچ کس خوب ازش نوشتم چه اون موقع ها که تو اوج بحران بیماری بودم چه الان که کمی اوضاع بهتر شده هر وقت که خواستم در صورت امکان بوده و هست رفیقی که من کنارش رشد میکنم کسی که منو با کتابای خوبی اشنا کرد ، کمکم کرد اعتماد به نفس له شدم رو ترمیم کنم و زخماش رو پانسمان کنم و بخونم و بنویسم مجازی که واقعی تر هر واقعی هست
کافیه بهش زنگ بزنم یا پیام بدم م فلان کتاب رو بخونم ؟ جوری راهنماییم میکنه و سلیقمو میدونه که باعث تعجبم میشه از خودم میپرسم چطور میتونه منو تو این زمینه خوب بشناسه
خلاصه یه رفیق همه چی تمام برای من
خیلی هاتون وبلاگش رو میخونید شاید هم باهاش در ارتباط باشید ولی برای من هیچ کس خوب رفیقی که حرفاش مثل یه مسکن همیشه یه جمله طلایی تو صحبتاش هست که حالمو خوب کنه قبلا که بیشتر بیمارستان بستری میشدم و کلا درگیری ذهنی داشتم به این نیت باهاش تماس میگرفتم که جمله کلیدی رو بشنوم ناخوداگاه بدون استثنا هربار که چت کردیم یا حرف زدیم بدون اینکه خودش متوجه باشه جمله حال خوب کنمو دریافت میکردم
دیشب هم راجع به افکار و ایده های سال ۹۷ باهاش صحبت کردم وتونست کمکم کنه
افکارم رو منظم تر کنم و به یه نکته ریز اشاره کرد که کلید حل یه موضوع بود
این همه گفتم که فقط بگم خدا رو شکر که رفیق هیچ کس هست
و ته همش بگم خدا جون ازت متشکرم که هانی و زهرا و پوریا و الهام و کامران هم هستن رفقایی که شاید تا اخر عمرمم نتونم ببینمشون ولی هر کدوم یه اثر خوب تو روح و روانم دارن
لپ تاپ خرابه و فلوس لا موجود پس فعلا نمیشه درستش کرد 😊 مجبورم با گوشی هذیون های ذهنمو بنویسم یه سری عکس و نقاشی هم هست که نمیتونم با گوشی بگذارم تو این خونه صرفا جهت انتظار
اول همه بگم پینترست چقدر عالیه کلی ایده هنری باحال و هیجان انگیز توش که قرار همه اش رو درست کنم
دوم ، باز رفتم تو کمای کتاب نخوندن و سال ۹۷ با دو کتاب شروع شد یادداشت های یک دیوانه رو چند روزه دست گرفتم فقط دو صفحه از مقدمه اش رو خوندم اوج هنر من همین دو صفحه بود
برادران کارامازوف این عیاشهای دوست داشتنی نسبت به آبلوموف در صدر عاشقانه های عزیز من قرار گرفتن و تازگیا به شدت عاشق روسهای دوست داشتنی شدم اونقدر کارمازوفها رو دوست دارم که تا خود فردا صبحم در موردش بنویسم کم هرچند که چیزی جز عاشقشونم و خیلی خوبن و این قبیل حرفا از من نخواهید شنید
اقایون خانما اگر نخوندین بخونید همین
سوم
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
چرخ واژگون کنم گر غیر مرادم گردد
اینجور حفظ کردم وهمینطور هم بهم انگیزه و یه عالمه حس خوب میداد ولی از وقتی پوریا بهم تذکر داد که اشتباه حفظ کردم و درستش چیز دیگه است از بس ذهنم درگیر این شد که درستش چیه ؟ واین غلط اون درست متاسفانه اثر واقعیش رو از دست داد جالب اینه که اصلا درستش هم تو ذهنم نیست و نمیمونه یعنی الان اگر بپرسین درستش چیه جوابتون نمیدونم
گاهی فقط گاهی کاش میشد اشتباه هامون رو درست نکنیم یه عمر این بیت رو که نمیدونم درستش چیه اینجور خوندم و با همین اشتباه به جنگ بیماری و ... رفتم حضرت حافظ هم مشکلی نداشت ولی الان همه چی بهم ریخته
بارها سعی کردم بی خیالش بشم و برم سراغ همون اشتباه ولی متاسفانه حالا که میدونم درست و غلط داره نوشتن و خوندن و گفتن اون اشتباه نه تنها حس خوبی بهم نمیده بلکه به شدت احساس حماقت میکنم
اخه کسی نمیدونه جریان این اشتباه چیه و چه حس خوبی پشتش بوده و نه میشه و نه دلیلی داره برای همه توضیح بدم
به هر حال الان به شدت به یه جمله اثر گذار و قوی حتی اگه اشتباه باشه نیاز دارم تا با تکرار مدامش حس قدرت سابق برگرده
تو این اوضاع خر تو خر زندگیم بی انگیزگی بدترین درد و من نمیتونم این حس و حال رو تحمل کنم
راستی میشه درست این بیت رو بگید؟؟ هرچند فکر کنم جابجا بشه درست میشه ولی به نظرم زشت میشه ، حداقل من دوستش ندارم
چه غلطا چه جسارتا من کی باشم به جناب حافظ خرده بگیرم ولی خب اشتباه خودم قبلا بهتر بود امیدوارم حضرت تنشون تو گور نلرزه و لرزش های این چند ساله رو به بزرگی خودشون ببخشن😊