هفته کتاب و کتابخوانی و کتابخونه ای که تو روستای محل کارم ساختم اوضاع خوبی نداره
چون متصدی کتابخونه ادم خشک مغز و احمقی که حتی حاضر نشده تابلو نصب کنه و کمی تبلیغات کنه تا مردم از وجود کتابخونه باخبر بشن
حیف اون همه زحمتی که کشیدم
واقعا دلم می سوزه که کتابا اونجا خاک بخورن و کسی نره سراغشون
از ته دل برای خودم متاسفم که فکر میکردم با این قدم کوچیک میشه یه تغییری تو افکار عقب مونده این ادما ایجاد کرد
متاسفم برای خودم که تو مملکتی زندگی میکنم که فقط یک هفته از سال برای کتاب و کتابخوانی برنامه هست و بقیه سال این دوست داشتنی ها فراموش میشن
امروز پیام دادم که اگر خودتون برای خودتون تلاش نکنید مجبور میشم کتابخونه رو جمع کنم و ببرم جایی که واقعا قدرشو بدونن
هدف اصلی من برای ساخت کتابخونه ایجاد یه فضای امن برای حضور افراد بخصوص خانمها بود و ایجاد تغییراتی هرچند کوچیک ولی موثر ولی فعلا همه چی به فنا رفت