دا سی چه فغون ایکنی؟ تا بیده همی بیده ظالم همیشه سالم
ولی اون پنج ماه لعنتی نفهمید دخترش کجاست ؟ بهش گفتن رفته کرج
همونجوری که وقتی بچه بودم بهم گفتن عمو مجید رفته مسافرت
میپرسید دخترم بی معرفت نیست چرا بهم یه زنگی نمیزنه
همونجوری که میپرسیدم عموی من چرا بدون خداحافظی با من رفت مگه دوستم نداشت؟
میگفت بهش زنگ بزنید دلم براش تنگ شده
همونجوری که روزها دم در منتظر عموم می نشستم
هیچوقت نفهمید دخترش کجا بود
همونجوری که من تا سالها نفهمیدم عموم کجاست بعدها هم که میرفتیم قبرستون به دادا میگفتم چرا این قبرا یه گوشه قبرستونن چرا هیچی روی سنگشون نیست؟ راستی ما عمو رو گم نمیکنیم؟ وبرای هیچ سوالم جوابی نبود
دایه نود سالش بود من پنج سال
میگه صبر کشکو خدا ۷۰۰ ساله یا صبر خدا
به خودم میگم تا کی صبر؟