تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

بایگانی

۴ مطلب در تیر ۱۴۰۰ ثبت شده است

۲۱تیر

یک اشتباه ژنتیکی باعث شد من هم به جمع حاملان خرچنگ در خانواده بپیوندم دکترا بهش میگن وراثت ولی من ترجیح میدم به چشم یه اشتباه نگاهش کنم 

اینجوری بهتر میتونم باهاش کنار بیام 

برای اولین بار که مجبور شدم خرچنگ خان رو همراه سلولهای خونیم با خودم حمل کنم چون یه موجود ناشناخته بود باهاش رفاقت کردم تا بشناسمش از غافلگیری هاش هیجان زده شدم گاهی هم باهاش جنگیدم  ولی بعد سالها که برگشت الان نمیدونم چطور باهاش برخورد کنم چون دقیقا میدونم قراره چی به سرم بیاد  حتی بیمارستانی که قرار برم رو میشناسم حتی دکترها 

این بار کمی ترسناک شده برخلاف دفعه قبل که ازش نمی ترسیدم  بخاطر همین تنها راهی که به ذهنم رسید اینه که تا می تونم تو چمدونم کتاب جا بدم حتی با حرص تمام کلی کتاب هم سفارش دادم که وقتی میرم خانه درمان به کتابهام پناه ببرم 

هروقت گیج میشم هروقت یه اتفاق غیر منتظره می افته فقط کتابها میتونن از میزان ترس و نگرانیم کم کنن و اینبار هم امیدوارم کمک کنن 

 

خورشید جاودان
۱۶تیر

میگه تو خونه بهم میگن مارخوش خط و خال یعنی بعد کولی و هرزه این لقب جدیدیه 

بهش گفتم این از کجا اومد 

میگه حضرات معتقدند که من چون محل کار تحمل میکنم

بقیه رو بیرون خونه تحمل میکنم تو خونه هم هر بلایی سرم بیارن باید تحمل کنم میگن چرا مدیر دوستت همسایه و ... رو میتونی تحمل کنی پس ماهم باید تحمل کنی میگن تو حق دخالت تو هیچ چیز خونه رو نداری

بعد رو به من کرد و پرسید به نظرت من اونجا چیکاره ام 

گفتم احتمالا اونجا یه خوابگاه دائمیه که گاهی تبدیل به رینگ بوکس میشه

میگه مادرم میگه دختری که صداش بلنده همسایه ها می شنون کولی بی آبرو و هرزه است و میپرسه مگه من خواستم اینطوری باشم 

دلم میخواست فرار کنم و برم جایی گم و گور بشم چون هیچ جوابی براش نداشتم  و میدونستم اخر  حرفاش چه  سوالی بود ۳۹ ساله که میشناسمش از این ۳۹ سال ۲۹ سالش گوش شنوای حرفاش بودم و هیچوقت جوابی براش نداشتم 

میگه چطور من تا الان زنده موندم ؟

خورشید جاودان
۱۴تیر

وقتی ادمای حال بهم زنی که اسمشون فقط ادمه و بقول بابام که به گویش محلی میگفت فلونی فقط سرش می سر آدمه رو مجبوری تحمل کنی 

همه چی رو برای ساعتها میگذاری کنار و با تمام وجود خودت رو در چند صفحه باقیمونده کتاب هالیوود بوکفسکی غرق میکنی 

جوری که انگار زمان ایستاده و تو لابلای سطرهای کتاب و کلماتش با چیناسکی همراهی 

نمیدونم تا حالا گوشه لثه اتون وقتی دندون درد دارید نوک خلال دندون رو فرو کردین ؟ اونجایی که از نیمچه دردی که شبیه قلقلک دردناکه لذت بردین اون حس و حال مازوخیزیستی خفیف رو میگم دردتوام با لذت هالیوود هم برای من این حالت رو داره یک شخصیت الکلی سابق که یک فیلم نامه نوشته و قرار فیلم بشه ولی دین و دنیا دست به دست هم دادن که در حد مرگ بترکوننش 

اونجا خودم رو میبینم وقتی که صبح بلند میشی و خبر خوبی راجع به یکی از چالش های سخت زندگی میشنوی و دوساعت بعد روزگار نامرد جوری میچرخه که اون خبر خوب میشه یک غصه بزرگ 

چیناسکی منم تویی اونه ماییم 

مایی که فقط زنده ایم یک درد مازوخیزیستی قلقلک طور خفیف که رهات نمیکنه چیناسکی سیلی که محکم تو صورتت میخوره و خودت رو بهت نشون میده و تو از درد قلقلک طور مازوخیزیستیش لذت میبری حداقل از دست اون ادمای حال بهم زنی که فقط سرشون شبیه ادمه خلاص میشی

خورشید جاودان
۰۳تیر

مادر دریا  ، داموهی ، داماهی  

عزیزترین عروسکم که از دل قصه های دریانوردان اومده بیرون  و نماد خیر و برکته 

یکی از چیزایی که باعث شده این روزگار سخت رو تحمل کنم جمع اوری قصه های جنوب و طراحی و خلق شخصیتهای قصه ها به صورت عروسکه

داماهی مادر دریا از وقتی وارد زندگیم شده به نسبت قبل همه چی روشن تر و قابل تحملتر شده با کمک هم تونستیم پروژه معجزه عروسکها رو شروع کنیم 

و واقعا حالا بهانه ای برای ادامه زندگی دارم بهانه ای که هر روز از خواب بیدار بشم و شاهد معجزه عروسکها باشم

 

خورشید جاودان