تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

تانگوی چند نفره

آرامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه

بایگانی

کتابخونه - حال خوب

جمعه, ۲۸ آبان ۱۴۰۰، ۰۵:۳۵ ق.ظ

اولین بار سال ۹۷ تک و تنها با ده هزار تومن پول تو جیبم ، کله ی پرباد البته بهتره بگم پرشور و حساب خالی رفتم مجوز ساخت کتابخونه تو روستای محل کارم بگیرم و کتابخونه ساخته شد به هزاران مکافات  عروسک ساختم و فروختم با پولش کار رو راه انداختم  بعضی ها هم کتاب اهدا کردن و...

امروز اولین پوستر وبیناراشنایی با عروسکهای بومی  خوزستان تو اینستا گرام وواتس آپ  اطلاع رسانی شد 

اینبار هم سری پرشور و حسابی تقریبا خالی دارم ولی تفاوتش اینه تنها نیستم 

۶ ساله که معلم مناطق حاشیه و روستاهای اطراف شهرم تقریبا دوسالی یکجا بودم و سعی کردم هرجا رفتم به نوعی موثر باشم 

هنوز اول راهم و تا تجهیز کتابخونه مدرسه روستای محل کارم کلی کار داریم ولی حالم خوبه و حال خوبه که مهمه 

سال ۹۷ با ده تومن استارت زدم و یکنفر که هیجوقت نفهمیدم کیه همینجا تو همین خونه  ، همین وبلاگ شماره حساب گرفت و وقتی حسابی لنگ پول قفسه بودم با پرداخت مبلغی کارمو راه انداخت بخاطر همین وقتی از ساخت کتابخونه برای کسی تعریف میکنم حتما این بخشش رو هم میگم 

حتی اینجا دوستی هایی شکل گرفت که از مجازی به واقعی تبدیل شدند 

اینبار با سری پرشور و حسابی که ۸۰۰ تومن توش پول هست  ، ساخت و فروش عروسک و کمک دوستانم 

میخوام دومین کتابخونه رو توی مدرسه ی روستای محل کارم بسازم 

امیدوارم اونقدر زنده بمونم که۱۰۰ ها کتابخونه ساخته بشه  

گاهی زندگی خیلی شیک ادم رو توی مسیری قرار میده که باید اونجا باشی حتی اگر خودت نخوای من با تمام وجودم تلاش کردم بعد از ۶ سال زجر کشیدن تو حاشیه شهر و مناطق کم برخوردار بیام مدارس شهر کلاس بگیرم ولی باورتون میشه اداره منو تهدید کرد و باز فرستاد روستا این بخشش ظلمه که یک عده با پارتی بهترین مدارس شهر باشن ولی من با تهدید برگردم روستا 

ولی خب انگار چاره ای نیست ابر و باد مه و خورشید و فلک و ملک وبشر دست به دست هم دادن تا من جایی قرار بگیرم که باید باشم 

حتی پرونده پزشکی بردم که بابا اینقدر درس بهم ندین اضافه کار نمیخوام نمی تونم  اونم با زور بهم دادن  دقیقا گفتن باید بگیری

و اینبار برای فراموش کردن ظلمی که بهم کردند دارم توی همون روستا و همون مدرسه ای که نمیخواستمش کتابخونه می سازم که حالم خوب بشه 

چون فقط حال خوبه که مهمه

من همیشه برای فراموش کردن دردهام راه های عجیبی انتخاب میکنم مثل همه ۳۹ سالی که برای فراموشی درد مرگ عزیزانم ،ترسهام و مشکلاتم تو قالبهای مختلف خیالی و واقعی رفتم که هیچوقت ازش با کسی حرف نزدم 

البته تازگیا یه چیزهایی رو برای مسعود می نویسم 

به هر حال باید حال خودمو چه عادی چه غیر عادی خوب کنم

 

موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۰/۰۸/۲۸
خورشید جاودان

نظرات  (۱)

تو اینجا در آبان دو سال پیش هم پرونده داری...

پرونده ت فقط پزشکی نیست

پرونده ت نوید آشنا شدن با یک انسان دست نیافتنی در یک روستای دور 

در یک فشار درد و در یک انرژی بهت آور به آدم میده

منم میخوام اگر کاری می کنی به اندازه نمک سهم داشته باشم

اگر هنوز جانی داری برای کاری 

کمترین همراهیم اینه که ازت شماره کارت بگیرم

با مسعود بیشتر از قبل حرف بزن

با همه ی مسعودهایی که در زندگی داشتی و نداشتی حرف بزن

حال خوب را شده با فیلتر شکن باید دانلود کرد....

دوستت دارم ای انسان تنها و پر روزی از اندوه

پاسخ:
اون مسعودی که قرار باهاش حرف بزنم که نمیدونم کجاست😊
ولی یه مسعود حسن زاده تو کار کتابخونه کنارم بود که تو همون مقطع کوتاه کلی حال خوب کن بود
دیگه توانی برای کار ندارم دو قدم تو خونه از این اتاق به اون اتاق میرم بی جون میشم ولی اگر دوست داری کاری کنی 
برو بخش کودکان بیمارستان شهرتون با بچه ها وقت بگذرون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی