چند هفته است که دیگه با دانش اموزا حرص نمیخورم موقع پرسش صدا میزنم و وقتی میگن نخوندیم نتیجه اش یه صفره
جوری که بعد پرسش کل لیست بجز چند نفر بقول خودشون پر میشه از دَهرویه ( تخم مرغ)😁
تا دو سه هفته پیش واقعا دوست داشتم نتیجه زحماتم رو با نمرات دانش اموزان ببینم ولی هیچ هدف و انگیزه ای تو حاشیه شهر وجود نداره شاید هم تو یه عالم دیگه سیر می کنند
تعجب میکنم بدون هیچ نگرانی راحت میگن خانم نخوندیم اونقدر راحت و خونسرد که حرصت در میاد
اوایل با محبت نصیحت میکردم گاهی هم با تندی بهشون تذکر میدادم ولی به طرز عجیبی نسبت به محبت و تندی مقاومت نشون میدن کلا هیچی بهشون اثر نمیکنه
یکی دو هفته است که اصلا حرفی نمیزنم درسمو میدم اونی که میخواد یاد میگیره بقیه هم بی خیالن
بهشون گفتم خسته اید دوست ندارید سر کلاس بمونید یا درس علوم رو دوست ندارید اروم از کلاس برید بیرون ولی یاغی گری نکنید ولی چون هوا سرده همه تو کلاس می مونن و میخوابن
سالهاست تو حاشیه شهر درگیرم با ذوق و شوقی نمونه سوال مینویسم از گوشه کنار مطالبی رو جمع اوری میکنم که تو درس علوم از بچه های شهر چیزی کم نداشته باشن ولی به نتیجه مطلوب نمیرسم
درد اینجاست که همکارام میگن چقدر حرص میخوری باهاشون ، چرا عصبی و کلی قضاوت که فقط دلخورم میکنه بخاطر اینکه نمیتونم بی خیال باشم
ولی این مدت که لیستم تخم مرغی شده حداقل انرژیم برای اونایی باقی میمونه که میخوان درس بخونن و حس افسردگی ندارم چون وضعیت رو پذیرفتم این جماعت اونقدر که حواسشون به بی تی اس و کیوت بودن ... و کراش داشتنه به درس نیست